English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
flammable قابل سوختن اتشگیر
Other Matches
inflamable اتشگیر
inflammable اتشگیر
fulminating اتشگیر
pyrophoric اتشگیر
piceous اتشگیر
inflammables چیزهای اتشگیر
inflammable substances چیزهای اتشگیر
fulminant اتشگیر محترق شونده
combustion سوختن
broils سوختن
burn سوختن
broiling سوختن
broiled سوختن
broil سوختن
consumption سوختن
to burn out سوختن
burn in سوختن
burns سوختن
incinerating بااتش سوختن
singe سوختن بودادن
singed سوختن بودادن
singeing سوختن بودادن
incinerates بااتش سوختن
incinerated بااتش سوختن
incinerate بااتش سوختن
melted از گرما سوختن
smolder سوختن ودودکردن
pyric مربوط به سوختن
blow out سوختن انفجار
afire در حال سوختن
heating value گرمای سوختن
heat of combustion گرمای سوختن
singes سوختن بودادن
to fret and fume inwardly سوختن وساختن
smouldering سوختن ودودکردن
smoulder سوختن ودودکردن
heat value گرمای سوختن
smoulders سوختن ودودکردن
smouldered سوختن ودودکردن
to grin and bear it سوختن وساختن
smolders سوختن ودودکردن
smoldering سوختن ودودکردن
smoldered سوختن ودودکردن
burns دراتش شهوت سوختن
burn سوختن مشتعل شدن
burn دراتش شهوت سوختن
to burn away سوختن و تمام شدن
flares باشعله نامنظم سوختن
flare باشعله نامنظم سوختن
lighting hours زمان روشنایی یا سوختن
burns سوختن مشتعل شدن
progressive burning سوختن تدریجی خرج
scorches بطور سطحی سوختن
scorch بطور سطحی سوختن
burnout of a crystal rectifier سوختن یکسوکننده دیودی
degressive burning سوختن طولانی خرج
bakes سوختن خشک کردن
singed بطور سطحی سوختن
singeing بطور سطحی سوختن
singe بطور سطحی سوختن
to fret and fume inwardly سوختن ودم نزدن
bake سوختن خشک کردن
singes بطور سطحی سوختن
baked سوختن خشک کردن
to g. with passion دراتش شهوت یاعشق سوختن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
sizzle صدای سوختن کباب روی اتش
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
sizzled صدای سوختن کباب روی اتش
sizzles صدای سوختن کباب روی اتش
sizzling صدای سوختن کباب روی اتش
burn up <idiom> کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
burnout velocity سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
leg before ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
outed مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out- مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
regression rate سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
decarburizing گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
achievable قابل وصول قابل تفریق
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible قابل درک قابل رویت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presumable قابل استنباط قابل استفاده
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
soluble قابل حل
good قابل
sensible قابل حس
thorough paced قابل
able قابل
ablest قابل
dissoluble قابل حل
solvable قابل حل
capable قابل
incapable نا قابل
apt قابل
abler قابل
qualified قابل
acceptor قابل
exactable قابل مطالبه
inquirable قابل تحقیق
inspirable قابل تنفس
evaporable قابل تبخیر
distributable قابل توزیع
inheritable قابل توارث
distillable قابل تقطیر
enforcible قابل اجرا
effable قابل تغییر
inoculable قابل تلقیح
exactable قابل تحمیل
inhabitable قابل سکنی
effaceable قابل زدودن
dubitable قابل تردید
eludible قابل گریز
descendible قابل انتقال
eradicable قابل استیصال
erectile قابل نعوظ
erodible قابل سایش
erodible قابل فرسایش
inflexional قابل صرف
dividable قابل تقسیم
dilatable قابل اتساع
disputable قابل بحث
insurable قابل بیمه
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
detonatable قابل انفجار
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
detonable قابل انفجار
determinable قابل تعیین
detachable bottom کف قابل تفکیک
despisable قابل استحقار
recommendable قابل توصیف
describable قابل توصیف
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
descendible قابل نزول
limpsy قابل انحناء
derivable قابل اشتقاق
judicable قابل قضاوت
irrigable قابل ابیاری
diffusible قابل انتشار
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
displaceable قابل تغییر
dislikeable قابل تنفر
dislikable قابل تنفر
discussible قابل بحث
discussable قابل بحث
discriminable قابل تمیز
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
discoverable قابل کشف
irrecusable غیر قابل رد
discountable قابل کسر
dirigible قابل هدایت
diminishable قابل کاستن
evocable قابل احضار
generable قابل تولید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com