English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
intersubjective قابل شمول بدو فاعل یابیشتر
Other Matches
polydactyle شش انگشتی یابیشتر
polydactyl شش انگشتی یابیشتر
coverage شمول
inclusion شمول
comprisal شمول
dispensations عدم شمول
dispensation عدم شمول
incurrence شمول مشمولیت
inclusion دخول شمول
liabilities فرض شمول
liability فرض شمول
upped جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
up جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upping جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
collision coverage شمول جبران تصادمات
purview دامنه شمول قانون
poker pocket billiards بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
impersonal بی فاعل
factor فاعل
doer فاعل
doers فاعل
factors فاعل
subjects فاعل
subject فاعل
subjected فاعل
subjecting فاعل
having free will فاعل مختار
liberties فاعل مختاری
liberty فاعل مختاری
free agency فاعل مختاری
free a voluntary فاعل مختار
freedom of the will فاعل مختاری
pressure cabin بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
self active فاعل در نفس خود
particpially بطوراسم فاعل یا اسم مفعول
indirect passive فعل مجهولی که مغعول غیرصریح ان فاعل ان شده باشد
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل معرفی قابل ارائه
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
observable قابل مشاهده قابل گفتن
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
achievable قابل وصول قابل تفریق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
dissoluble قابل حل
acceptor قابل
soluble قابل حل
apt قابل
able قابل
abler قابل
solvable قابل حل
thorough paced قابل
good قابل
incapable نا قابل
sensible قابل حس
qualified قابل
ablest قابل
dislikeable قابل تنفر
rebuttable presumptions احکام قابل رد
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
liable قابل اطمینان
rebuttable قابل رو کردن
discernible قابل تمیز
pregnable قابل ابستنی
quizzable قابل ریشخند
quodlibet نکته قابل
ratable قابل ارزیابی
quoteworthy قابل اقتباس
displaceable قابل تغییر
obtainable قابل حصول
procurable قابل حصول
plausible قابل استماع
arguably قابل بحث
potable قابل شرب
objectionable قابل اعتراض
pitiable قابل ترحم
reclaimable قابل استرداد
reclaimable قابل احیاء
vulnerable قابل حمله
potatory قابل شرب
amenable قابل جوابگویی
changeable قابل تغییر
redeemable قابل ابتیاع
reimbursable قابل پرداخت
prescriptible قابل تجویز
receivable قابل قبول
predicable قابل اسناد
effable قابل تغییر
reconcilable قابل تلفیق
acceptable قابل پذیرش
handiest قابل استفاده
distributable قابل توزیع
propagable قابل ترویج
dividable قابل تقسیم
handier قابل استفاده
producible قابل تولید
propagable قابل تبلیغ
prosecutable قابل تعقیب
propagable قابل تکثیر
distillable قابل تقطیر
mobiles قابل حرکت
mobiles قابل تحرک
transferable قابل ورابری
promotable قابل ترویج
transferable قابل انتقال
pronounceable قابل تلفظ
handy <adj.> قابل استفاده
adducible قابل استدلال
negotiating قابل انتقال
passable قابل قبول
quenchable قابل جلوگیری
passable قابل عبور
mobile قابل حرکت
acceptable قابل قبول
distinct قابل تشخیص
discernible قابل تشخیص
dubitable قابل تردید
purchasable قابل خریداری
preventible قابل جلوگیری
preventable قابل جلوگیری
arguable قابل بحث
believable قابل قبول
admissible قابل قبول
pursuable قابل تعقیب
publishable قابل نشر
disputable قابل بحث
mobile قابل تحرک
revealable قابل مکاشفه
ameliorable قابل اصلاح
amendable قابل اصلاح
exportable قابل صدور
amerceable قابل جریمه
detonable قابل انفجار
salvageable قابل نجات
satiable قابل اشباع
scrutable قابل کشف
scrutable قابل درک
determinable قابل تعیین
analog شی قابل قیاس
searchable قابل جستجو
detachable bottom کف قابل تفکیک
sailable قابل هوابری
detonatable قابل انفجار
sailable قابل کشتیرانی
culpable قابل مجازات
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
preferable قابل ترجیح
revocable قابل رجوع
substantial قابل توجه
dilatable قابل اتساع
alienable قابل انتقال
revokable قابل فسخ
diffusible قابل انتشار
alterable قابل تغییر
seaworthy قابل دریانوردی
analogical قابل قیاس
seeable قابل دید
debatable قابل بحث
washable قابل شستشو
appealable قابل استیناف
derivable قابل اشتقاق
appeasable قابل تسکین
soiothfast قابل اعتماد
appellable قابل مراجعه
soluble oil روغن قابل حل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com