English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
operable قابل علاج
remediable قابل علاج
Search result with all words
acute dose دز دریافتی حاد و غیر قابل علاج
Other Matches
nostrum دارویی که علاج هر درد باشد علاج هر چیز
remedies علاج
cured علاج
remedying علاج
remedy علاج
cures علاج
cureless بی علاج
cure علاج
remedied علاج
bootless بی مصرف بی علاج
curable علاج پذیر
incurability علاج ناپذیری
acology علم علاج
curative علاج بخش
curability علاج پذیری
incurable علاج ناپذیر
irremediableness علاج ناپذیری
medicative علاج بخش
remediless علاج ناپذبر
azoth علاج کلیه دردها
panacea علاج عام اسقولوفندریون
ischuretic علاج حبس پول
incurably بطور علاج ناپذیر
panaceas علاج عام اسقولوفندریون
contra indicate راه علاج راجوردیگرنشان دادن
sanatory علاج کننده بهبودی دهنده
sanative علاج کننده بهبودی دهنده
The remedy may be worse than the disease. <proverb> گاهى علاج بدتر از بیمارى است.
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
water cure علاج بااب معالجه بااب
anarthritic علاج نقرس دوای نقرس
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable قابل مشاهده قابل گفتن
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
sensible قابل درک قابل رویت
achievable قابل وصول قابل تفریق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
combustible قابل سوزش قابل تراکم
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good قابل
incapable نا قابل
sensible قابل حس
solvable قابل حل
apt قابل
able قابل
thorough paced قابل
capable قابل
qualified قابل
soluble قابل حل
ablest قابل
dissoluble قابل حل
abler قابل
acceptor قابل
substitutable قابل تعویض
reproachable قابل توبیخ
verifiable قابل بازبینی
verifiable قابل رسیدگی
negligible قابل اغماض
renderable قابل ارائه
negligible قابل فراموشی
shippable قابل ارسال
accomplishable قابل اجرا
registered قابل اهمیت
admirable <adj.> قابل پسند
admirable <adj.> قابل تحسین
practicable قابل اجرا
repeatable قابل تکرار
reparable قابل جبران
repairable قابل جبران
acquirable قابل حصول
adducible قابل استدلال
rentable قابل اجاره
aceptive قابل قبول
representable قابل عرضه
sustainable قابل تحمل
acclimatable قابل اعتیاد
soiothfast قابل اعتماد
combustible قابل اشتعال
amendable قابل اصلاح
eligible قابل انتخاب
combustible قابل احتراق
spareable قابل امساک
statutable قابل تقنین
variant قابل تغییر
reasonable قابل قبول
suable قابل پیگرد
amerceable قابل جریمه
detachable قابل تفکیک
detachable قابل تجزیه
analogous قابل مقایسه
admittable قابل قبول
replaceable قابل تعویض
admittable قابل تصدیق
soluble oil روغن قابل حل
affimable قابل تصدیق
removable قابل عزل
alienable قابل انتقال
soundable قابل ایجادصوت
alterable قابل تغییر
ameliorable قابل اصلاح
advisable قابل توصیه
analogous قابل قیاس
analog شی قابل قیاس
attributable قابل اسناد
practical <adj.> قابل استفاده
revocable قابل برگشت
revocable قابل رجوع
revokable قابل فسخ
reputable قابل شهرت
sailable قابل کشتیرانی
sailable قابل هوابری
adjustable قابل تطبیق
reputable قابل اطمینان
abatable قابل تخفیف
explosive قابل انفجار
resistible قابل مقاومت
respirable قابل تنفس
profitable قابل استفاده
allowable قابل استفاده
allowable قابل قبول
revealable قابل مکاشفه
practicals قابل استفاده
revocable قابل فسخ
pliable قابل انعطاف
returnable قابل برگشت
restorable قابل اعاده
adjustable قابل تنظیم
salvageable قابل نجات
identifiable قابل شناسایی
acceptance limit حد قابل قبول
searchable قابل جستجو
seaworthy قابل دریانوردی
audible قابل شنوایی
reproducible قابل تکثیر
audible قابل شنیدن
viable قابل دوام
perceptible قابل درک
seeable قابل دید
acclamable قابل تحسین
navigable قابل کشتیرانی
arable قابل کشتکاری
abrogable قابل الغاء
abrogable قابل نسخ
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
absolvable قابل عفو
satiable قابل اشباع
absorbable قابل جذب
scrutable قابل کشف
scrutable قابل درک
predictably قابل پیشگویی
predictable قابل پیشگویی
sellable قابل فروش
pitiable قابل ترحم
warrantable قابل گواهی
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
employable قابل استخدام
elastic قابل ارتجاع
governable قابل حکومت
voidable <adj.> قابل ابطال
voidable <adj.> قابل لغو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com