Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
submersible
قابل فرورفتن یا فرو بردن درزیر اب
Other Matches
As mentioned below.
مذکور درزیر
[آنچه درزیر آمده است]
under
درزیر
below
درزیر
under-
درزیر
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
درزیر
hereafter
<adv.>
درزیر
hereinafter
[formal]
<adv.>
درزیر
below
<adv.>
درزیر
to sinister in
فرورفتن
founders
فرورفتن
to go deep in to
فرورفتن در
stick
فرورفتن
foundered
فرورفتن
foundering
فرورفتن
founder
فرورفتن
under
مخفی درزیر
under-
مخفی درزیر
breaking into the ground
فرورفتن در زمین
immersion
پوشیدگی فرورفتن در اب
bog
درباتلاق فرورفتن
to stall in mud
درگل فرورفتن
bogs
درباتلاق فرورفتن
to give way
پس رفتن فرورفتن
sublingual
واقع درزیر زبان
named here under
نام برده درزیر
subocular
واقع درزیر چشم
fantasize
به خواب و خیال فرورفتن
fantasized
به خواب و خیال فرورفتن
fantasising
به خواب و خیال فرورفتن
fantasizing
به خواب و خیال فرورفتن
fantasises
به خواب و خیال فرورفتن
fantasised
به خواب و خیال فرورفتن
fantasizes
به خواب و خیال فرورفتن
merges
فرورفتن مستهلک شدن
cover-up
در لاک دفاعی فرورفتن
cover up
در لاک دفاعی فرورفتن
cover-ups
در لاک دفاعی فرورفتن
gride
سوراخ کردن فرورفتن
merge
فرورفتن مستهلک شدن
under the t. of
درزیر نفوذ درتحت تسلط
scuba dive
فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
introspect
بخود امدن درخود فرورفتن
flattest
درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
flat
درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
We went swimming in the moonlight (by moonlight ) .
درزیر نور ماه ( مهتاب ) شنا کردیم
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
underpin
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
crossbones
تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
dump
بقیمت خیلی ارزان فروختن فرورفتن درخیالات واهی حالت مالخو لیایی
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
underbrush
درخت کوچک روینده درزیر درخت
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
sensible
قابل درک قابل رویت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
traced
پی بردن به
remove
بردن
drive
بردن
retracting
تو بردن
senses
پی بردن
bear
بردن
make away with
<idiom>
بردن
live
به سر بردن
portage
بردن
takes
بردن
drives
بردن
leads
بردن
realising
پی بردن
lead
بردن
retracted
تو بردن
overblow
بردن
realizing
پی بردن
realizes
پی بردن
realized
پی بردن
go away with
بردن
realize
پی بردن
realised
پی بردن
retracts
تو بردن
retract
تو بردن
find out
پی بردن
lead
به سر بردن
bears
بردن
bears
: بردن
bear
: بردن
take
بردن
realises
پی بردن
sensed
پی بردن
to bear away
بردن
convey
بردن
to have it
بردن
steers
بردن
steered
بردن
steer
بردن
conveyed
بردن
port
بردن
show to the door
تا دم در بردن
discover
پی بردن
discovered
پی بردن
discovering
پی بردن
discovers
پی بردن
hock
پی بردن
snatch
بردن
snatched
بردن
conveying
بردن
abstract
بردن
abstracting
بردن
transport
بردن
transported
بردن
transporting
بردن
transports
بردن
abstracts
بردن
conveys
بردن
to get wind of
بو بردن از
to go away with
بردن
snatches
بردن
sense
پی بردن
carried
بردن
traces
پی بردن به
carrying
بردن
carries
بردن
wins
بردن
removing
بردن
to smell out
پی بردن به
removes
بردن
to smell a rat
بو بردن
trace
پی بردن به
snatching
بردن
carry away
از جا در بردن
to pull off
بردن
win
بردن
carry
بردن
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
utilizing
به کار بردن
impart
سهم بردن
inherits
به ارث بردن
feeds
جلو بردن
up
بالا بردن
elevates
بالا بردن
elevate
بالا بردن
enjoyed
لذت بردن
rupturing
از بین بردن
absorb
فرو بردن
imparts
سهم بردن
imparting
سهم بردن
imparted
سهم بردن
upped
بالا بردن
utilizes
به کار بردن
utilize
به کار بردن
enjoying
لذت بردن
enjoys
لذت بردن
protrude
جلو بردن
protruded
جلو بردن
protrudes
جلو بردن
optimising
بهره بردن
gulp
فرو بردن
jack up
بالا بردن
heir
ارث بردن
benefit
فایده بردن
manipulate
دست بردن
utilising
به کار بردن
utilises
به کار بردن
utilised
به کار بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com