English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
controvertible قابل مباحثه
Other Matches
debate مباحثه
controversy مباحثه
controversies مباحثه
disputation مباحثه
disputations مباحثه
contention مباحثه
contentions مباحثه
debated مباحثه
debates مباحثه
contretemps مباحثه
debating مباحثه
argument مباحثه
discussions مباحثه
discourses مباحثه
discourse مباحثه
discussion مباحثه
agument مباحثه
halsie مباحثه
arguments مباحثه
controversialist اهل مباحثه
controversially ازراه مباحثه
dabate مباحثه بحث
eristic اهل مباحثه
dissert مباحثه کردن
dabate مباحثه کردن
controvertist اهل مباحثه
climb-down مباحثه-جدل
discuss مباحثه کردن
debate مباحثه کردن
contest مباحثه وجدل کردن
debate مناقشه مباحثه کردن
debates مناقشه مباحثه کردن
debated مناقشه مباحثه کردن
debating مناقشه مباحثه کردن
disputant اهل مباحثه جدلی
contests مباحثه وجدل کردن
incontrovertible بدون مباحثه مسلم
contesting مباحثه وجدل کردن
contested مباحثه وجدل کردن
gag rule قانون منع مباحثه و منافره
discussant کسی که در مباحثه و منافره شرکت دارد
ergotism مرض قارچی برخی گیاهان دراثرسگاله مباحثه منطقی
dialectic روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
eliza برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
debated منافره کردن مباحثه کردن
disputes جدال کردن مباحثه کردن
debating منافره کردن مباحثه کردن
disputed جدال کردن مباحثه کردن
disputing جدال کردن مباحثه کردن
dispute جدال کردن مباحثه کردن
debates منافره کردن مباحثه کردن
debate منافره کردن مباحثه کردن
sensible قابل درک قابل رویت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل معرفی قابل ارائه
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified قابل
dissoluble قابل حل
abler قابل
soluble قابل حل
incapable نا قابل
ablest قابل
acceptor قابل
apt قابل
able قابل
sensible قابل حس
thorough paced قابل
solvable قابل حل
good قابل
capable قابل
farmable قابل کشتکاری
separable قابل تفکیک
to take effect قابل اجراشدن
to come into effect قابل اجراشدن
actionable <adj.> قابل تنبه
exterminable قابل انقراض
ignitable قابل احتراق
farmeble قابل اجاره
farmable قابل اجاره
faithworthy قابل اعتماد
extractive قابل کشیدن
heritable قابل توارث
healable قابل ملاحظه
to come into operation قابل اجراشدن
traceable قابل ردیابی
observable قابل مراعات
forgeable قابل اهنگری
knowable قابل دانستن
extractible قابل استخراج
regrettable قابل تاسف
contemptuous قابل تحقیر
extractable قابل کشیدن
farmeble قابل کشتکاری
forfeitable قابل مجازات
enforceable قابل اجراء
enforceable قابل اجرا
fit for use قابل استفاده
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
fissionable قابل شکافت
tractile قابل اتساع
fungible قابل تعویض
fissile قابل انشقاق
fishable قابل ماهیگیری
digestible قابل هضم
fracturable قابل انکسار
fordable قابل عبور
flyable قابل پرواز
flightworthy قابل پرواز
flege قابل پرواز
fleeceable قابل چیدن
fixed format قابل ثابت
fortifiable قابل استحکام
fracturable قابل شکست
fit to eat قابل خوردن
pivoting قابل چرخش
fusil قابل ذوب
fiduciary قابل اعتماد
gasifiable قابل تبخیرgasworks
tractile قابل کشش
generable قابل تعمیم
generable قابل تولید
get at able قابل حصول
governable قابل حکومت
grantable قابل اهداء
grindable قابل سایش
traceable قابل تعقیب
negotiate قابل انتقال
fathomable قابل پیمایش
fertilizable قابل باروری
drinkable قابل اشامیدن
fusile قابل ذوب
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
fermentable قابل تخمیر
trustworthy قابل اعتماد
negotiated قابل انتقال
fencible قابل دفاع
guidable قابل راهنمایی
chargeable <adj.> قابل تنبه
discernible قابل تشخیص
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
swimmable قابل شناوری
kenspeckle قابل شناسایی
supposable قابل فرض
venial قابل عفو
supportable قابل تحمل
remarkable قابل توجه
superposable قابل انطباق
intelligible قابل فهم
discernible قابل تمیز
interconvertible قابل تبدیل
temptable قابل اغوا
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
redeemable قابل ابتیاع
objectionable قابل اعتراض
irrecusable غیر قابل رد
vulnerable قابل حمله
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com