English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
negotiable قابل مذاکره
Other Matches
discussions مذاکره
bargain مذاکره
bargained مذاکره
bargaining مذاکره
bargains مذاکره
tractate مذاکره
discussion مذاکره
negotiation مذاکره
negotiations مذاکره
interviews مصاحبه مذاکره
interviewing مصاحبه مذاکره
beginning of negotiations شروع مذاکره
negotiators مذاکره کننده
interviewed مصاحبه مذاکره
interview مصاحبه مذاکره
parleying مذاکره کردن
invitation to treat دعوت به مذاکره
parleyed مذاکره کردن
parleys مذاکره کردن
parley مذاکره کردن
negotiator مذاکره کننده
consultations مذاکره همفکری
debate مذاکره کردن
negotiate مذاکره کردن
discuss مذاکره کردن
negotiant مذاکره کننده
conference گفتگو مذاکره
conferences گفتگو مذاکره
renegotiation مذاکره مجدد
negotiating مذاکره کردن
consultation مذاکره همفکری
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
plateform سطح مذاکره
tractarian مقاله مذاکره
negotiates مذاکره کردن
negotiated مذاکره کردن
converse مذاکره کردن امیزش
talk مذاکره حرف زدن
talked مذاکره حرف زدن
talks مذاکره حرف زدن
conversed مذاکره کردن امیزش
converses مذاکره کردن امیزش
conversing مذاکره کردن امیزش
symposia مجلس مذاکره دوستانه
symposium مجلس مذاکره دوستانه
symposiums مجلس مذاکره دوستانه
renegotiate دوباره مذاکره کردن
treater مذاکره کننده طرف گفتگو
parleyed مذاکره درباره صلح موقت
parleys مذاکره درباره صلح موقت
talk out مطرح مذاکره قرار دادن
parley مذاکره درباره صلح موقت
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
parleying مذاکره درباره صلح موقت
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
to collapse بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
sales talk مذاکره وبازار گرمی برای فروش
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
to join in [on] a conversation واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible قابل درک قابل رویت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
adducible قابل اضهار قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
telephone conversation گفتگوی تلفنی مذاکره تلفنی
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
apt قابل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
sensible قابل حس
qualified قابل
soluble قابل حل
ablest قابل
good قابل
dissoluble قابل حل
able قابل
solvable قابل حل
acceptor قابل
abler قابل
open قابل بحث
opened قابل بحث
deducible قابل کسر
elastic قابل ارتجاع
opens قابل بحث
deliverable قابل تحویل
transmissive قابل انتقال
translatable قابل تعبیر
decidable قابل حکم
translatable قابل ترجمه
defeasible قابل القاء
newsworthy قابل انتشار
machinable قابل تراش
extendable قابل تمدید
maintainable قابل نگاهداری
crescive قابل رشد
extendable قابل تعمیم
cultivable قابل کشت
thankworthy قابل سپاسگزاری
observable قابل مراعات
knowable قابل دانستن
thinkable قابل فکر
mibeable قابل استخراج
terminable <adj.> قابل فسخ
separable قابل تفکیک
merchantable قابل معامله
criticizable قابل انتقاد
merchantable قابل فروش
meltable قابل ذوب
crystallizable قابل تبلور
temptable قابل اغوا
emendable قابل تصحیح
titratable قابل عیارگیری
tractile قابل اتساع
macroscopic قابل رویت
negotiate قابل انتقال
decipherable قابل استخراج
declinable قابل تصریف
transformative قابل تغییر
decomposable قابل تجزیه
tractile قابل کشش
traceable قابل تعقیب
to come into effect قابل اجراشدن
to take effect قابل اجراشدن
swimmable قابل شناوری
to come into operation قابل اجراشدن
supposable قابل فرض
supportable قابل تحمل
medicable قابل معالجه
traceable قابل ردیابی
mentionable قابل ذکر
transmittable قابل پراکنی
utilizable <adj.> قابل مصرف
dislikeable قابل تنفر
variative قابل تغییر
vulnerable قابل حمله
effaceable قابل زدودن
displaceable قابل تغییر
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
vibratile قابل اهتزاز
limsy قابل انحناء
disputable قابل بحث
distillable قابل تقطیر
voidable <adj.> قابل ابطال
voidable <adj.> قابل لغو
objectionable قابل اعتراض
distinct قابل تشخیص
discernible قابل تشخیص
discernible قابل تمیز
dirigible قابل هدایت
livable قابل زیستن
discountable قابل کسر
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
vaporizable قابل تبخیر
discussable قابل بحث
discussible قابل بحث
redeemable قابل ابتیاع
dislikable قابل تنفر
voidable <adj.> قابل فسخ
kenspeckle قابل شناسایی
flammable قابل اشتعال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com