English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
observable قابل مراعات
Other Matches
ovservation مراعات
regarded مراعات
regards مراعات
heeding مراعات
heeds مراعات
heeded مراعات
heed مراعات
regard مراعات
irrespective بدون مراعات
observant مراعات کننده
considerations توجه مراعات
spacing مراعات فواصل
consideration توجه مراعات
face-saving مراعات کنندهی فواهر
rhythmicity مراعات وزن شعری
symmetry مراعات نظیر تشابه
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
precisian شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
free love عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
propriety قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
observed مراعات کردن مشاهده کردن
observes مراعات کردن مشاهده کردن
observing مراعات کردن مشاهده کردن
observe مراعات کردن مشاهده کردن
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable قابل استنباط قابل استفاده
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
achievable قابل وصول قابل تفریق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
sensible قابل درک قابل رویت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler قابل
good قابل
incapable نا قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
solvable قابل حل
qualified قابل
thorough paced قابل
able قابل
acceptor قابل
capable قابل
apt قابل
soluble قابل حل
ablest قابل
conveyable قابل رساندن
conveyable قابل انتقال
omissible قابل حذف
arguable قابل بحث
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
temptable قابل اغوا
passable قابل عبور
numerable قابل شمارش
newsworthy قابل انتشار
passable قابل قبول
believable قابل قبول
penal <adj.> قابل تنبه
arguably قابل بحث
correctable قابل تصحیح
open cheque چک قابل انتقال
mobiles قابل تحرک
mobiles قابل حرکت
mobile قابل تحرک
mobile قابل حرکت
thankworthy قابل سپاسگزاری
handy <adj.> قابل استفاده
handiest قابل استفاده
culpable <adj.> قابل تنبه
chargeable <adj.> قابل تنبه
expendable قابل خرج
transferable قابل ورابری
indictable <adj.> قابل تنبه
elastic قابل ارتجاع
operable قابل علاج
emendable قابل تصحیح
operable قابل درمان
demonstrability قابل شرح
unifiable قابل اتحاد
transferable قابل انتقال
handier قابل استفاده
conservable قابل حفافت
terminable <adj.> قابل فسخ
opened قابل بحث
constructible قابل ساختن
employable قابل استخدام
contestable قابل اعتراض
continuable قابل ادامه
ignitable قابل اشتعال
consignable <adj.> قابل ارسال
contractile قابل انقباض
contradictable قابل تکذیب
ignitable قابل احتراق
considerable قابل توجه
open قابل بحث
divisible قابل تقسیم
consignable قابل تفویض
transportable قابل حمل
available for delivery <adj.> قابل ارسال
consignable قابل ارسال یا
extendable قابل تمدید
extendable قابل تعمیم
construable قابل تفسیر
controllable قابل نظارت
pitiable قابل ترحم
plausible قابل استماع
unifiable قابل هم رنگی
pregnable قابل ابستنی
confiscable قابل توقیف
predicable قابل اسناد
washable قابل شستشو
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
punishable <adj.> قابل تنبه
procurable قابل حصول
amenable قابل جوابگویی
prescriptible قابل تجویز
controllable قابل کنترل
controvertible قابل اعتراض
controvertible قابل مباحثه
suppliable <adj.> قابل ارسال
opens قابل بحث
ignitible قابل احتراق
conjecturable قابل تخمین
conformable قابل توافق
changeable قابل تغییر
confiscatable قابل توقیف
obtainable قابل حصول
derivable قابل اشتقاق
transmutable قابل تبدیل
piceous قابل اشتعال
transmittable قابل پراکنی
culpable قابل مجازات
healable قابل ملاحظه
seeable قابل دید
plantable قابل کشت
preferable قابل ترجیح
debatable قابل گفتگو
diffusible قابل انتشار
deliverable <adj.> قابل ارسال
substantial قابل توجه
detonatable قابل انفجار
detonable قابل انفجار
determinable قابل تعیین
excitable قابل تحریک
applicable قابل اطلاق
applicable قابل اجراء
descendible قابل نزول
reversible قابل نقض
descendible قابل انتقال
permeable قابل نفوذ
describable قابل توصیف
irrigable قابل ابیاری
recommendable قابل توصیف
despisable قابل استحقار
persuadable قابل تشویق
detachable bottom کف قابل تفکیک
transmissive قابل انتقال
dilatable قابل اتساع
diminishable قابل کاستن
discussible قابل بحث
dislikable قابل تنفر
dislikeable قابل تنفر
displaceable قابل تغییر
potable قابل شرب
potatory قابل شرب
serviceable <adj.> قابل استفاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com