Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (13 milliseconds)
English
Persian
objective
قابل مشاهده
objectives
قابل مشاهده
Search result with all words
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
diamonds
شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
imperceptible
غیر قابل مشاهده
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
imperceptibility
غیر قابل مشاهده بودن
Other Matches
observations
مشاهده
observantion
مشاهده
observation
مشاهده
course line shot
مشاهده در خط
seeing
مشاهده
animadversion
مراقبت مشاهده
observed
مشاهده کردن
observe
مشاهده کردن
observational
مبنی بر مشاهده
observer
مشاهده کننده
apperceive
مشاهده کردن
observers
مشاهده کننده
behold
مشاهده کردن
faculty of observation
قوه مشاهده
see
مشاهده کردن
perceptivity
قوه مشاهده
sees
مشاهده کردن
beheld
مشاهده شده
beholding
مشاهده کردن
beholds
مشاهده کردن
ovservation
قوه مشاهده
beheld
مشاهده کرده
unseen
مشاهده نشده
observational techniques
فنون مشاهده
observability
مشاهده پذیری
observation error
خطای مشاهده
perceive
مشاهده کردن
perceived
مشاهده کردن
naturalistic observation
مشاهده طبیعی
perceiving
مشاهده کردن
twing
مشاهده کردن
observes
مشاهده کردن
perceives
مشاهده کردن
observing
مشاهده کردن
perceptiveness
بینایی قوه مشاهده
perception of an object
مشاهده یا دیدن چیزی
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
sight the anchor
مشاهده کردن لنگر
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
spots
مشاهده کردن گلوله ها
ovservation
مشاهده رصد کردن
participant observation
مشاهده توام با مشارکت
perception
مشاهده قوه ادراک
participant observer
مشاهده گر شرکت کننده
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
perceptions
مشاهده قوه ادراک
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
history
صفحاتی که مشاهده شده
histories
صفحاتی که مشاهده شده
empirically
از روی مشاهده و تجربه
observed score
نمره مشاهده شده
spot
مشاهده کردن گلوله ها
observational error
خطای مشاهده
[ریاضی]
observable quantity
کمیت مشاهده پذیر
observed frequency
بسامد مشاهده شده
reviews
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identify
مشاهده کردن شناسایی کنید
reviewing
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identifying
مشاهده کردن شناسایی کنید
review
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identifies
مشاهده کردن شناسایی کنید
identified
مشاهده کردن شناسایی کنید
reviewed
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
see for oneself
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
confucion symbols
علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود
periscope
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
incidental images
تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
periscopes
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
homosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
hidden
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
system follow up
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
news reader
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
thumbnails
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnail
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
gastroscope
اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
sensible
قابل درک قابل رویت
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
high oblique
عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
browse
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browsed
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browses
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
presentment
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
tree
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
systems analysis
1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
garden design
طرح باغی
[با تقسیمات مستطیلی بصورت باغچه ها و چهارباغ و حوض و آبروها. این طرح از قرن بازدم میلادی مشاهده شد و جلوه ای از حیاط خانه ها و کاخ ها را نشان می دهد.]
observations
دیدبانی کردن مشاهده کردن
observe
مراعات کردن مشاهده کردن
observation
دیدبانی کردن مشاهده کردن
observing
مراعات کردن مشاهده کردن
observed
مراعات کردن مشاهده کردن
observes
مراعات کردن مشاهده کردن
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
Windows Explorer
امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
cloud band border
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
ablest
قابل
apt
قابل
acceptor
قابل
abler
قابل
qualified
قابل
good
قابل
incapable
نا قابل
able
قابل
sensible
قابل حس
thorough paced
قابل
soluble
قابل حل
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
solvable
قابل حل
limpsy
قابل انحناء
imitable
قابل تقلید
exepandable
قابل توسعه
executory
قابل اجرا
licensable
قابل اجازه
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
executable
قابل اجرا
limpsey
قابل انحناء
exercisable
قابل تمرین
exhalable
قابل تبخیر
inspirable
قابل تنفس
expandable
قابل انبساط
interconvertible
قابل تبدیل
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
extensile
قابل بسط
inventible
قابل جعل
irrecusable
غیر قابل رد
irrigable
قابل ابیاری
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
inoculable
قابل تلقیح
limsy
قابل انحناء
enforcible
قابل اجرا
eludible
قابل گریز
effaceable
قابل زدودن
liveable
قابل زندگی
effable
قابل تغییر
dubitable
قابل تردید
dividable
قابل تقسیم
machinable
قابل تراش
macroscopic
قابل رویت
distributable
قابل توزیع
distillable
قابل تقطیر
disputable
قابل بحث
displaceable
قابل تغییر
maintainable
قابل نگاهداری
eradicable
قابل استیصال
erectile
قابل نعوظ
excludable
قابل استثناء
exchangeable
قابل مبادله
examinable
قابل امتحان
exactable
قابل مطالبه
exactable
قابل تحمیل
evocable
قابل احضار
evaporable
قابل تبخیر
livable
قابل زیستن
erodible
قابل فرسایش
livable
قابل معاشرت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com