English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English Persian
claimable قابل مطالبه
demandable قابل مطالبه
exactable قابل مطالبه
Search result with all words
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
Other Matches
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
demand مطالبه
claiming مطالبه
claims مطالبه
demands مطالبه
claim مطالبه
claimed مطالبه
demanded مطالبه
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
charge مطالبه بها
charges مطالبه بها
to call in مطالبه کردن
claimant مطالبه کننده
claimed مطالبه کردن
claim مطالبه کردن
claiming مطالبه کردن
claims مطالبه کردن
demand note مطالبه نامه
demander مطالبه کننده
demands درخواست مطالبه
demanded مطالبه کردن
demanded درخواست مطالبه
demand مطالبه کردن
demand درخواست مطالبه
exaction مطالبه بزور
unclaimed مطالبه نشده
claimed <adj.> <past-p.> مطالبه شده
asked <adj.> <past-p.> مطالبه شده
demands مطالبه کردن
undercharge کم مطالبه کردن از
demanded <adj.> <past-p.> مطالبه شده
energy demand مطالبه انرژی
claim under a guarantee مطالبه تحت ضمانتنامه
unasked مطالبه نشده ناپرسیده
exact بزور مطالبه کردن
exacts بزور مطالبه کردن
exigible خواستنی مطالبه کردنی
claim guarantee form مطالبه پرداخت ضمانتنامه
exacted بزور مطالبه کردن
demands مطالبه تقاضا کردن
demand مطالبه تقاضا کردن
to make a demand on somebody مطالبه کردن از کسی
demanded مطالبه تقاضا کردن
exact عین به زور مطالبه کردن
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
exacts عین به زور مطالبه کردن
buyer's option to duble مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
exacted عین به زور مطالبه کردن
seller's option to duble از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
pray in aid دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
observable قابل مشاهده قابل گفتن
combustible قابل سوزش قابل تراکم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presumable قابل استنباط قابل استفاده
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt قابل
able قابل
sensible قابل حس
acceptor قابل
capable قابل
incapable نا قابل
soluble قابل حل
thorough paced قابل
ablest قابل
abler قابل
good قابل
solvable قابل حل
dissoluble قابل حل
qualified قابل
plantable قابل کشت
piceous قابل اشتعال
livable قابل معاشرت
trustworthy قابل اعتماد
imaginable قابل درک
observable قابل مراعات
knowable قابل دانستن
pardoable قابل عفو
partible قابل افراز
noticeable قابل توجه
pasturable قابل چرا
livable قابل زندگی
persuadable قابل تشویق
inquirable قابل تحقیق
livable قابل زیستن
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
inflexional قابل صرف
regrettable قابل تاسف
leviable قابل تحمیل
inflective قابل صرف
apparent قابل رویت
inflamable قابل اشتعال
inferible قابل استنباط
inhabitable قابل سکنی
inoculable قابل تلقیح
licensable قابل اجازه
open cheque چک قابل انتقال
limsy قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limpsey قابل انحناء
ponderable قابل سنجش
limit of inflammability حد قابل اشتعال
negotiate قابل انتقال
inheritable قابل توارث
elastic قابل ارتجاع
machinable قابل تراش
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
enforceable قابل اجرا
moot قابل بحث
irrecusable غیر قابل رد
justifiable قابل توجیه
pivoting قابل چرخش
liveable قابل زندگی
enforceable قابل اجراء
macroscopic قابل رویت
liveable قابل معاشرت
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
digestible قابل هضم
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
inventible قابل جعل
investigable قابل رسیدگی
interconvertible قابل تبدیل
insurable قابل بیمه
detectable قابل کشف
inspirable قابل تنفس
irrigable قابل ابیاری
nota bene قابل توجه
moveable قابل تغییر
operable قابل علاج
operable قابل درمان
inventible قابل اختراع
omissible قابل حذف
multipliable قابل تکثیر
drinkable قابل اشامیدن
multiplicable قابل تکثیر
namable قابل ذکر
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
separable قابل تفکیک
numerable قابل شمارش
liveable قابل زیستن
newsworthy قابل انتشار
distinct قابل تشخیص
removable قابل انتقال
vulnerable قابل حمله
removable قابل عزل
comprehensible قابل درک
serviceable قابل استفاده
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com