English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
sociability قابل معاشرت بودن
Other Matches
companionable قابل معاشرت
liveable قابل معاشرت
livable قابل معاشرت
sociable قابل معاشرت
conversable خوش سخن قابل معاشرت
associable قابل معاشرت متجانس شدنی
to hold water قابل قبول بودن
memorability قابل یادداشت بودن
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
credibility قابل قبول بودن
bribable قابل رشوه بودن
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
applies قابل اجرا بودن
apply قابل اجرا بودن
to be valid قابل قبول بودن
solvency قابل وصول بودن
remerkableness قابل ملاحظه بودن
serviceableness قابل استفاده بودن
applying قابل اجرا بودن
disputability قابل اعتراض بودن
spring جهیدن قابل ارتجاع بودن
incomprehensibility غیر قابل فهم بودن
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
indivisibility غیر قابل تقسیم بودن
springs جهیدن قابل ارتجاع بودن
to be available for delivery at short notice بلافاصله قابل تحویل بودن
irremovability غیر قابل عزل بودن
irrevocability غیر قابل فسخ بودن
indigestibility غیر قابل هضم بودن
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
good fellowsh معاشرت
society معاشرت
societies معاشرت
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
associate معاشرت کردن
associated معاشرت کردن
associations معاشرت اتحاد
genial خوش معاشرت
associates معاشرت کردن
associating معاشرت کردن
sociable خوش معاشرت
association معاشرت اتحاد
sociability معاشرت پذیری
incommunicative بی معاشرت و بی امیزش
fellowsh رفاقت معاشرت
take up معاشرت کردن
intercommunicate معاشرت کردن
conversableness قابلیت معاشرت
etiquette ایین معاشرت
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
fellowships هم صحبتی معاشرت کردن
military courtesy اداب معاشرت نظامی
fellowship هم صحبتی معاشرت کردن
etiquette علم اداب معاشرت
kith علم اداب معاشرت
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
reassociate دوباره معاشرت کردن
insociability عدم قابلیت معاشرت
commerce معاشرت تجارت کردن
he has no manners ایین معاشرت نمیداند
dissocial نامناسب برای معاشرت
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
To be a good mixer. با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
associated امیزش کردن معاشرت کردن
associating امیزش کردن معاشرت کردن
associates امیزش کردن معاشرت کردن
companion معاشرت کردن همراهی کردن
associate امیزش کردن معاشرت کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
adducible قابل اضهار قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible قابل درک قابل رویت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
observable قابل مشاهده قابل گفتن
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
achievable قابل وصول قابل تفریق
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
presumable قابل استنباط قابل استفاده
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
look for منتظر بودن درجستجو بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
appertains مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
want فاقد بودن محتاج بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depended مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
haze گرفته بودن مغموم بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
pertain مربوط بودن متعلق بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
pertained مربوط بودن متعلق بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
agrees متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
agree متفق بودن همرای بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com