Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
interchangeable
قابل معاوضه
Search result with all words
interchangeably
بطور قابل معاوضه
Other Matches
changes
معاوضه
exchanged
معاوضه
exchanging
معاوضه
swaps
معاوضه
exchanges
معاوضه
changing
معاوضه
changed
معاوضه
barters
معاوضه
swap
معاوضه
swapped
معاوضه
swopped
معاوضه
quid pro quos
معاوضه
quid pro quo
معاوضه
change
معاوضه
swopping
معاوضه
bartering
معاوضه
bartered
معاوضه
barter
معاوضه
swops
معاوضه
bater
معاوضه
exchange
معاوضه
reciprocation
معاوضه
exchanging
ارز معاوضه
negotiation
معاوضه مذاکرات
negotiations
معاوضه مذاکرات
exchanging
معاوضه کردن
exchange service
بنگاه معاوضه
exchange
معاوضه کردن
exchanged
ارز معاوضه
exchanged
معاوضه کردن
exchanges
ارز معاوضه
exchanges
معاوضه کردن
exchangeability
قابلیت معاوضه
exchange
ارز معاوضه
changed
معاوضه کردن خردکردن
changes
معاوضه کردن خردکردن
changing
معاوضه کردن خردکردن
change
معاوضه کردن خردکردن
exchanges
معاوضه و مبادله پول
exchange
معاوضه و مبادله پول
exchanged
معاوضه و مبادله پول
exchanging
معاوضه و مبادله پول
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
upgrading
به روز رسانی
[معاوضه قسمتهای قدیمی]
[مهندسی]
to barter away
بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
traded
داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
trade
داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
swap agreement
موافقتنامه مبادلات ارزی قرار معاوضه ارزی
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
sensible
قابل درک قابل رویت
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
incapable
نا قابل
dissoluble
قابل حل
acceptor
قابل
sensible
قابل حس
apt
قابل
qualified
قابل
capable
قابل
soluble
قابل حل
able
قابل
ablest
قابل
thorough paced
قابل
abler
قابل
good
قابل
solvable
قابل حل
pasturable
قابل چرا
investigable
قابل رسیدگی
interconvertible
قابل تبدیل
insurable
قابل بیمه
inspirable
قابل تنفس
inquirable
قابل تحقیق
justifiable
قابل توجیه
knowable
قابل دانستن
inventible
قابل اختراع
numerable
قابل شمارش
noticeable
قابل توجه
omissible
قابل حذف
open cheque
چک قابل انتقال
operable
قابل علاج
operable
قابل درمان
inventible
قابل جعل
pardoable
قابل عفو
partible
قابل افراز
negotiated
قابل انتقال
persuadable
قابل تشویق
piceous
قابل اشتعال
ponderable
قابل سنجش
opens
قابل بحث
opened
قابل بحث
open
قابل بحث
inferible
قابل استنباط
imaginable
قابل درک
inferable
قابل استنباط
apparent
قابل رویت
mobilizable
قابل تجهیز
inflamable
قابل اشتعال
newsworthy
قابل انتشار
detectable
قابل کشف
inoculable
قابل تلقیح
plantable
قابل کشت
inheritable
قابل توارث
inhabitable
قابل سکنی
inflexional
قابل صرف
elastic
قابل ارتجاع
inflective
قابل صرف
multiplicable
قابل تکثیر
observable
قابل مراعات
machinable
قابل تراش
livable
قابل معاشرت
digestible
قابل هضم
livable
قابل زیستن
enforceable
قابل اجراء
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
enforceable
قابل اجرا
limsy
قابل انحناء
mibeable
قابل استخراج
livable
قابل زندگی
macroscopic
قابل رویت
maintainable
قابل نگاهداری
liveable
قابل زندگی
medicable
قابل معالجه
meltable
قابل ذوب
mentionable
قابل ذکر
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زیستن
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
minable
قابل استخراج
limpsy
قابل انحناء
negotiate
قابل انتقال
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
multipliable
قابل تکثیر
justiciable
قابل دادرسی
judicable
قابل قضاوت
namable
قابل ذکر
irrigable
قابل ابیاری
regrettable
قابل تاسف
separable
قابل تفکیک
kenspeckle
قابل شناسایی
negotiates
قابل انتقال
limpsey
قابل انحناء
drinkable
قابل اشامیدن
mistakable
قابل اشتباه
pivoting
قابل چرخش
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
licensable
قابل اجازه
leviable
قابل تحمیل
trustworthy
قابل اعتماد
irrecusable
غیر قابل رد
refillable
قابل تعویض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
repeatable
قابل تکرار
scrutable
قابل درک
replaceable
قابل تعویض
substitutable
قابل تعویض
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com