English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
bankable قابل نقل وانتقال بانکی
Other Matches
clearing نقل وانتقال بانکی
clearings نقل وانتقال بانکی
clearing bank بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
clearing banks بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
transfusions نقل وانتقال
cession نقل وانتقال
communication نقل وانتقال
transfusion نقل وانتقال
toter نقل وانتقال دهنده
transports نقل وانتقال دادن
transporting نقل وانتقال دادن
transported نقل وانتقال دادن
transmissivity قابلیت نقل وانتقال
deliver نقل وانتقال دادن
transport نقل وانتقال دادن
delivers نقل وانتقال دادن
locomotion تحرک نقل وانتقال
viruses عامل نقل وانتقال امراض
virus عامل نقل وانتقال امراض
air delivery نقل وانتقال از راه هوا
transfuse چیزی را نقل وانتقال دادن
airborne بوسیله هوا نقل وانتقال یافته
ecesis نقل وانتقال جانور یا گیاه به محیط تازه
alienability قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
channel هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channels هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channelled هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeling هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeled هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
down line processor پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
bank check چک بانکی
bank discount سپردههای بانکی
bank draft حواله بانکی
bank interest بهره بانکی
bank guarantee ضمانت بانکی
bank pass book دفترچه بانکی
bank draft برات بانکی
bank failure ورشکستگی بانکی
bank expansion گسترش بانکی
bank liabilities بدهیهای بانکی
bank liabilities تعهدات بانکی
banker's bill صورتحساب بانکی
bank transfers انتقالات بانکی
bank reserves ذخایر بانکی
bank giro جیروی بانکی
clearings تهاتر بانکی
bank reserves اندوختههای بانکی
bank acceptance قبولی بانکی
bank loan وام بانکی
account with [at] a bank حساب بانکی
bank advance وام بانکی
bank bill حواله بانکی
bank bond ضمانت بانکی
bank discount تخفیف بانکی
bank discount تنزیل بانکی
bank deposit سپرده بانکی
bank credit اعتبار بانکی
bank contraction انقباض بانکی
bank commission کارمزد بانکی
bank charges هزینههای بانکی
bank charge هزینههای بانکی
clearing تهاتر بانکی
banking کار بانکی
bank holidays تعطیلات بانکی
bank rate نرخ بانکی
bank accounts حساب بانکی
bank account حساب بانکی
bank statements صورتحساب بانکی
change over انتقال بانکی
consortium of bankers کنسرسیوم بانکی
bank statement صورتحساب بانکی
bank development گسترش شبکه بانکی
liabilities تعهد موجودی بانکی
bank statements صورت حساب بانکی
bank guarantee ضمانت نامه بانکی
checking account حساب جاری بانکی
letter of credit اعتبار نامه بانکی
bank rate نرخ بهره بانکی
bank statement صورت حساب بانکی
volume of bank credit حجم اعتبارات بانکی
banking deposit account حساب سپرده بانکی
joint account حساب بانکی مشترک
checking accounts حساب جاری بانکی
liability تعهد موجودی بانکی
cashing حواله پستی تلگرافی یا بانکی
time deposit سپردهء بانکی مدت دار
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
bank paper چک تضمین شده سفته بانکی
cashed حواله پستی تلگرافی یا بانکی
I deposited the money in my bank account . پول را به حساب بانکی ام ریختم
giros خدمات بانکی اداره پست
giro خدمات بانکی اداره پست
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
discount rate نرخ ثابت نزول بانکی
cash حواله پستی تلگرافی یا بانکی
bankbook دفترحساب بانک دفترچه بانکی
cashes حواله پستی تلگرافی یا بانکی
30% down payment against bank guaranty ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
over-the-counter interbank transactions داد و ستد بین بانکی در خارج از بورس
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
excess preserves اندوخته بانکی بیش از حدی که قانونا" لازم است
trust company شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presumable قابل استنباط قابل استفاده
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
achievable قابل وصول قابل تفریق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
good قابل
thorough paced قابل
capable قابل
acceptor قابل
soluble قابل حل
qualified قابل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
ablest قابل
abler قابل
able قابل
moot قابل بحث
liveable قابل معاشرت
multipliable قابل تکثیر
digestible قابل هضم
enforceable قابل اجراء
liveable قابل زندگی
pivoting قابل چرخش
enforceable قابل اجرا
noticeable قابل توجه
moveable قابل تغییر
multiplicable قابل تکثیر
namable قابل ذکر
liveable قابل زیستن
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
apparent قابل رویت
numerable قابل شمارش
nota bene قابل توجه
leviable قابل تحمیل
limsy قابل انحناء
imaginable قابل درک
justifiable قابل توجیه
inventible قابل اختراع
judicable قابل قضاوت
inventible قابل جعل
irrecusable غیر قابل رد
omissible قابل حذف
detectable قابل کشف
regrettable قابل تاسف
livable قابل زندگی
mibeable قابل استخراج
limpsy قابل انحناء
justiciable قابل دادرسی
meltable قابل ذوب
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
merchantable قابل فروش
minable قابل استخراج
medicable قابل معالجه
mentionable قابل ذکر
negotiable قابل انتقال
irrigable قابل ابیاری
licensable قابل اجازه
negotiable قابل معامله
negotiable قابل مذاکره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com