Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
conductible
قابل هدایت
conductive
قابل هدایت
dirigible
قابل هدایت
Other Matches
guidance
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance
هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
beamrider
موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
mace
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
maces
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance
هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
fighter direction
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
homing guidance
هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
inertial guidance
سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance
سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
conductance
ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance
سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
azimuth guidance
هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
direction
هدایت
leading
هدایت
transduction
هدایت
leads
هدایت
total conductivity
هدایت کل
steerage
هدایت
lead
هدایت
conduction
هدایت
guidance
هدایت
navigator
هدایت گر
navigators
هدایت گر
conductance
هدایت
conduct of fire
هدایت تیراندازی
conveying
هدایت کردن
canalization
هدایت در مسیر
directed
هدایت کردن
convect
هدایت کردن
directs
هدایت کردن
guides
هدایت کردن
directors
هدایت کننده
ionic conduction
هدایت یونی
conductibility
قابلیت هدایت
commutate
هدایت وتغییر
conductance
میزان هدایت
guided
هدایت کردن
rede
هدایت کردن
stream line
خط هدایت جریان
direct
هدایت کردن
conductivity
ضریب هدایت
conductivity
قابلیت هدایت
image line
هدایت تصویر
fire direction
هدایت اتش
direction
هدایت رهبری
afferent transmission
هدایت اورانی
heat conductivity
هدایت حرارتی
bus bar line
سیم هدایت
guide way
مسیر هدایت
steerable
هدایت کردنی
conduction velocity
سرعت هدایت
conning tower
برج هدایت
enlightened
هدایت شده
hydraulic conductivity
هدایت ابی
heat conduction
هدایت حرارتی
afferent conduction
هدایت اورانی
navigated
هدایت کردن
conducts
هدایت کردن
conducting
هدایت کردن
conducted
هدایت کردن
conduct
هدایت کردن
directing
هدایت کردن
admittance
هدایت فاهری
undirected
هدایت نشده
con
هدایت کردن
conned
هدایت کردن
conning
هدایت کردن
avigation
فن هدایت هواپیما
vee guideways
مسیر هدایت "وی "
conduction
هدایت تنظیم
steering
هدایت کردن
joysticks
سکان هدایت
joystick
سکان هدایت
electron conduction
هدایت الکترون
conduction
هدایت گرم
managements
هدایت یا سازماندهی
electrical conductivity
هدایت الکتریکی
electric conduction
هدایت الکتریسیته
operating stand
اطاق هدایت
template
ریل هدایت
templates
ریل هدایت
cons
هدایت کردن
leading marks
نشانههای هدایت
navigates
هدایت کردن
navigate
هدایت کردن
convey
هدایت کردن
navigating
هدایت کردن
management
هدایت یا سازماندهی
conveyed
هدایت کردن
superconductivity
فوق هدایت
conveys
هدایت کردن
leading line
خط هدایت هواپیما
guide
هدایت کردن
director
هدایت کننده
directors
هدایت کننده اتش
fire direction net
شبکه هدایت اتش
high conductivity
قابلیت هدایت زیاد
heat conductivity
قابلیت هدایت حرارت
conductance
مقدار هدایت واقعی
guideway
شیار هدایت کننده
conductibility
ضریب هدایت مخصوص
fire direction center
مرکز هدایت اتش
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
aircraft modification and control
کنترل و هدایت هواپیما
guded missile
موشک هدایت شوند
direction center
مرکز هدایت عملیات
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
conductivity
ضریب هدایت یا انتشار
ideal conductivity
قابلیت هدایت ایده ال
fire control
کنترل یا هدایت اتش
channelising island
سکوی هدایت کننده
photoconductivity
قابلیت هدایت نور
director
هدایت کننده اتش
conduction
رسانش الکتریکی هدایت
conduct grade
درجه هدایت یک ماده
bell's bund
دیوار هدایت کننده اب
directors
برج هدایت تیر
ballistic director
هدایت کننده بالیستیکی
barrels
وفیفه هدایت در یک ترمینال
director
برج هدایت تیر
barrel
وفیفه هدایت در یک ترمینال
dredging ladder
هدایت کننده سطل
conducting staff
ستاد هدایت کننده
directing staff
ستاد هدایت کننده
increase in conductivity
افزایش قابلیت هدایت
trafficking
تجارت هدایت شده
specific electrical conductivity
هدایت الکتریکی مخصوص
lead
سیر هدایت الکتریکی
traffics
تجارت هدایت شده
vectored
تراست هدایت شونده
vectored thrust
تراست هدایت شونده
guided missiles
موشک هدایت شونده
magnetic permeance
مقدار هدایت مغناطیسی
current carring
انتقال یا هدایت جریان
trafficked
تجارت هدایت شده
transverse conductance
مقدار هدایت عرضی
guided missile
موشک هدایت شونده
steered wheel
چرخ هدایت شده
susceptance
مقدار هدایت کور
input of current
تغذیه و هدایت جریان
traffic
تجارت هدایت شده
tactical control
کنترل و هدایت تاکتیکی
leads
سیر هدایت الکتریکی
diathermacy
خاصیت هدایت گرما
direction
مسیر هدایت کردن
conducting
هدایت کردن بردن
conducts
هدایت کردن بردن
laser guidance
سیستم هدایت لیزری
directed exercise
تمرین هدایت شده
absolute joystick
سکان هدایت مطلق
directed net
شبکه هدایت شده
fire direction
هدایت کردن اتش
conduct
هدایت کردن بردن
conducted
هدایت کردن بردن
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
achievable
قابل وصول قابل تفریق
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
cryogenic memory
استفاده از خصوصیات هدایت مواد
fire direction net
شبکه مخابراتی هدایت اتش
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
insulator
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
input admittance of the tube
مقدار هدایت اولیه لامپ
input admittance
مقدار هدایت طاهری اولیه
induced conductivity
قابلیت هدایت القاء شده
cores
بخش هدایت مرکز یک کابل
core
بخش هدایت مرکز یک کابل
lead
هدایت کردن بست اتصال
leads
هدایت کردن بست اتصال
pgm
نوعی موشک هدایت شونده
cruise missile
موشک هدایت شونده کروز
insulators
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
vectored attacks
تک هدایت شده هواپیما به هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com