Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
pouring cup	قاشق ریزش
Other Matches
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
spoons	قاشق
spooning	قاشق
spooned	قاشق
spoon ful	یک قاشق
a spoon	یک قاشق
spoon	قاشق
spooned	با قاشق برداشتن
spoon	با قاشق برداشتن
spoonful	باندازه یک قاشق
spooning	با قاشق برداشتن
spoons	با قاشق برداشتن
table spoonful	قاشق سوپخوری
I don't have a spoon.	من قاشق ندارم.
dessert spoons	قاشق مرباخوری
tablespoon	قاشق سوپخوری
tablespoons	قاشق سوپخوری
silver spoon	قاشق نقره
spoonfuls	باندازه یک قاشق
bowl of a spoon	گودی قاشق
dessert spoons	قاشق دسرخوری
one spoonful a day	روزی یک قاشق
teaspoons	قاشق چای خوری
teaspoon	قاشق چای خوری
tea spoon	قاشق چای خوری
plate basket	سبد قاشق و چنگال
split spoon	قاشق نمونه برداری
pouring cup	قاشق ریخته گری
table spoon	قاشق سوپ خوری
two table spoonful a day	روزی دو قاشق سوپخوری
tea spoon	قاشق چایخوری [غذا و آشپزخانه]
teaspoonsful	بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoon	قاشق چایخوری [غذا و آشپزخانه]
teaspoonfuls	بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonful	بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonfuls	بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonsful	بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonful	بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoons	قاشق های چایخوری [غذا و آشپزخانه]
tea spoons	قاشق های چایخوری [غذا و آشپزخانه]
overflown	ریزش
effusions	ریزش
defluxion	ریزش
outflow	ریزش
outflows	ریزش
on the fly	ریزش
come down	ریزش
drencher	اب ریزش
inpouring	ریزش
insets	: ریزش
fox evil	ریزش مو
psilosis	ریزش مو
effusion	ریزش
coryza	ریزش
disemboguement	ریزش
catarrh	ریزش
perfusion	ریزش
chuct	ریزش
affution	ریزش
depilation	ریزش مو
affusion	ریزش
affluxion	ریزش
calvities	ریزش مو
afflux	ریزش
abscission	ریزش
inset	: ریزش
disembogue	ریزش
disengorgement	ریزش
pours	ریزش
diffusion	ریزش
spills	ریزش
landslide	ریزش
landslides	ریزش
rheumatism	ریزش
influx	ریزش
influxes	ریزش
spilling	ریزش
spilled	ریزش
flux	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
chute	ریزش
chutes	ریزش
fallout	ریزش
spill	ریزش
precipitation	ریزش
overflow	ریزش
spraying	ریزش
gush	ریزش
infusions	ریزش
gushed	ریزش
infusion	ریزش
sprays	ریزش
log chute	ریزش
gushes	ریزش
sprinkle	ریزش نم نم
poured	ریزش
pouring	ریزش
overflowed	ریزش
sprinkled	ریزش نم نم
overflows	ریزش
spray	ریزش
sprayed	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
pour	ریزش
trick or treat	قاشق زنی وکاسه زنی دم درب خانههای مردم
mucorrhea	ریزش مخاط
lachrymation	ریزش اشک
fallout pattern	شکل ریزش
flow side	ریزش در شیب
flush pipe	لوله ریزش
gleet	ریزش مخاط
inflow	ریزش درونی
insti	ریزش تدریجی
instillation	ریزش تدریجی
intinction	ریزش القاء
outpour	بیرون ریزش
over flow	طغیان ریزش
pouring gate	دریچه ریزش
pouring nozzle	شیپوره ریزش
splotch	ریزش یا پاشیدن
pouring platform	سطح ریزش
pouring spout	ناودان ریزش
rate of pouring	سرعت ریزش
alopecia	ریزش مو [پزشکی]
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
lopecia	ریزش مو [پزشکی]
baldness	ریزش مو [پزشکی]
pour point	نقطه ریزش
snowfalls	برف ریزش
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
ptyalism	ریزش خیو
splash	صدای ریزش
pourability	قابلیت ریزش
outpouring	بیرون ریزش
deplumation	ریزش مژگان
dewfall	ریزش شبنم
disemboguement	ریزش گاه
downfall	انحطاط ریزش
snowfall	برف ریزش
drip loop	حلقه ریزش اب
castability	قابلیت ریزش
annual preciptation	ریزش سالانه
splashing	صدای ریزش
outflow	ریزش جریان
fall	شیبشکن ریزش
outflows	ریزش جریان
landfall	ریزش زمین
landfalls	ریزش زمین
splashes	صدای ریزش
overflowing	فراوان ریزش
landslides	ریزش خاک
landslide	ریزش خاک
slumping	افت ریزش
slumped	افت ریزش
fall of rock	ریزش سنگ
slump	افت ریزش
slides	سراشیبی ریزش
chutes	ریزش با سقوط
chute	ریزش با سقوط
epiphora	اشک ریزش
fail out	ریزش کردن
downcome	انحطاط ریزش
slumps	افت ریزش
fallout	ریزش اتمی
income	ریزش فهور
slide	سراشیبی ریزش
outpourings	بیرون ریزش
drop inlet	دریچه ریزش
drop manhole	دهانه ریزش
rock rubble	ریزش سنگ
pouring	تراوش بوسیله ریزش
pours	تراوش بوسیله ریزش
stave	شکستن ریزش کردن
residual	مربوط به ریزش اتمی
flux	اسهال خون ریزش
pour	تراوش بوسیله ریزش
rheumy	دارای ریزش یازکام
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
poured	تراوش بوسیله ریزش
landslip	ریزش خاک کوه
land slip	ریزش سنگ از کوه
dewfall	هنگام ریزش شبنم
landslips	ریزش خاک کوه
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
haemothorax	ریزش خون درسینه
rainfall	ریزش باران بارنغگی
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
infalling	ریزش بسوی درون
snow inlet	دریچه ریزش برف
shedding of battery plate	ریزش صفحه باتری
rheum	ریزش اب چشم یادهان
fallout pattern	نمونه ریزش اتمی
gravitational collapse	فرو ریزش گرانشی
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
indraft	ریزش چیزی بسوی درون
haemorrhage	خون ریزش نزف الدم
indravgnt	ریزش چیزی سوی درون
haemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
haemorrhages	خون ریزش نزف الدم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com