English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
right hand rule for electron flow قاعده راست گرد برای جریان الکترون
Other Matches
left hand rule for electron flow قاعده چپگرد برای جریان الکترون
right hand rule قاعده راست گرد
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
corkscrew rule قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
washouts باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washout باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
quantum meruit کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
shift دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shifts دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shifted دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
nothing to the right دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
cpu ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
circuit breakers سویچی برای قطع جریان
circuit breaker سویچی برای قطع جریان
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
conduction توانایی یک ماده برای هدایت جریان
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
burners وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
conductive مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
burner وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
gill type flap فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
gill فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا
embolectomy عمل جراحی برای دراوردن مانع جریان خون
pillow صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
powering جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
pillows صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
fan 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fans 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanning 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanned 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
damping vane پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
terminator مقاومتی که در انتهای کابل coaxial باس شبکه قرار دارد برای تولید جریان الکتریکی . 2-
venturi کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
coelectron هم الکترون
negatron الکترون
traced رد الکترون
electrons الکترون
electron donor الکترون ده
trace رد الکترون
electron الکترون
isoelectronic هم الکترون
traces رد الکترون
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
electron transition عبور الکترون
electron recoil بازگشت الکترون
electron trajectory مسیر الکترون
electron shell پوسته الکترون
primary electron الکترون اولیه
electron spin اسپین الکترون
electron spin تنیدگی الکترون
electron transition انتقال الکترون
electron tube لوله الکترون
free electron الکترون غیرپیوندی
free electron الکترون ازاد
electron deceleration دیرکرد الکترون
high energy electron الکترون پر انرژی
initiating electron الکترون اغازگر
inner shell electron الکترون درونی
valence electron الکترون والانس
valence electron الکترون رسانایی
valence electron الکترون فرفیت
electrophile الکترون دوست
electroneutrality الکترون خنثایی
electron volt الکترون ولت
secondary electron الکترون ثانوی
electron capture الکترون گیراندازی
electron diffraction خمیدگی الکترون
mass of the electron جرم الکترون
electron distribution پخش الکترون
electron donor دهنده الکترون
emission صدور الکترون
electron drift رانش الکترون
electron emission صدور الکترون
electron emitter منبع الکترون
electron emmission انتشار الکترون
electron energy کارمایه ی الکترون
conduction electron الکترون رسانش
conduction electron الکترون رسانایی
density of electron چگالی الکترون
electron decay اضمحلال الکترون
electron decay تجزیه الکترون
electron beam اشعه الکترون
electron beam پرتو الکترون
electron beam شعاع الکترون
electron avalanche بهمن الکترون
electron affinity الکترون خواهی
electron acceptor الکترون پذیر
electron acceptor پذیرنده الکترون
lone electron الکترون تنها
electron acceleration شتاب الکترون
electron charge بار الکترون
electron concentration غلظت الکترون
electronic concentration غلظت الکترون
electron conduction هدایت الکترون
electron energy انرژی الکترون
electron exchange تبادل الکترون
electron flow فلوی الکترون
electron mass جرم الکترون
electron multiplier افزاینده الکترون
electron beam باریکه الکترون
outer shell electron الکترون بیرونی
electron orbit مسیرگردش الکترون
outer shell electron الکترون رسانایی
odd electron الکترون منفرد
antibonding electron الکترون ضد پیوندی
isoelectronic ions یونهای هم الکترون
photo electron الکترون نوری
photo electron فوتو الکترون
electron pair زوج الکترون
bound electron الکترون بسته
electron jump پرش الکترون
electron injector الکترون افکن
nonbonding electron الکترون ناپیوندی
electron flow سیلان الکترون ها
nuclear electron الکترون هسته
emissions صدور الکترون
electron focusing تمرکز الکترون
concentration of electron چگالی الکترون
charge of the electron بار الکترون
production rule قاعده
prior possession قاعده ید
regulation قاعده
principle قاعده
irregular بی قاعده
nisi قاعده
informal بی قاعده
ruleless بی قاعده
frame قاعده
loose بی قاعده
looser بی قاعده
loosest بی قاعده
immethodical بی قاعده
laws قاعده
law قاعده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com