English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
Other Matches
stare decisis قاعده سابقه
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
datum point نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
It is quite unprecedented. بی سابقه است ( سابقه ندارد )
export licence جواز صدور مجوز صدور
corkscrew rule قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
datum سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
false origin مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
map plane سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
scape سابقه
prehistory سابقه
backgrounds سابقه
it served as a precedent سابقه شد
intellect سابقه
intellects سابقه
past سابقه
shaft سابقه
shafts سابقه
acquaintances سابقه
acquaintance سابقه
context سابقه
contexts سابقه
precedents سابقه
precedent سابقه
precedential سابقه شو
background سابقه
antecedent سابقه
track records سابقه
track record سابقه
record سابقه
unprecedented بی سابقه
unprecedentedly بی سابقه
antecedents سابقه
scape سابقه پر
ensample سابقه
freedom from evil record عدم سو سابقه
stock record سابقه موجودی
precedential سابقه درست کن
record سابقه مدرک
precedents سابقه داشتن
precedented سابقه دار
precedency امتیاز سابقه
precedence امتیاز سابقه
as never before <adv.> بطور بی سابقه
infamy افتضاح سابقه بد
unheard of بی سابقه کس نشنیده
as much as never before <adv.> به اندازه بی سابقه
record of service سابقه خدمت
histories سابقه پیشینه
precedent سابقه داشتن
grey headed سابقه دار
bad record سوء سابقه
histogram سابقه نما
history سابقه پیشینه
exported صدور
exporting صدور
emissions صدور
emission صدور
issuing صدور
export صدور
export [to] صدور [به]
issuance credit صدور
issuance صدور
emanation صدور
exportation صدور
seeded بازیکن سابقه دار
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
record صورت جلسه سابقه
record مدرک کتبی سابقه
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
old hands ادم با سابقه و مجرب
old hand ادم با سابقه و مجرب
unheard بی سابقه توجه نشده
forms سابقه فعالیت اسب
form سابقه فعالیت اسب
squall باد بی سابقه وشدید
squalls باد بی سابقه وشدید
formed سابقه فعالیت اسب
case history سابقه مرض ودرمان
case histories سابقه مرض ودرمان
known to the police دارای سابقه در شهربانی
date in issuing تاریخ صدور
emission characteristic مشخصه صدور
electron emission صدور الکترون
date of issuance تاریخ صدور
export bounty جایزه صدور
export licence پروانه صدور
thermionic emission صدور گرمیونایی
exportable قابل صدور
data export صدور داده
primary emission صدور اولیه
prescriptions صدور فرمان
prescription صدور فرمان
issue note برگه صدور
issue a guarantee صدور ضمانتنامه
issues صدور مطلب
issue صدور مطلب
secondary emission صدور ثانوی
issued صدور مطلب
specific emission ضریب صدور
emissive power قدرت صدور
field emission صدور میدانی
billing صدور صورتحساب
emissions صدور الکترون
emissions صدور خروج
release اجازه صدور
emission صدور خروج
emission صدور الکترون
released اجازه صدور
releases اجازه صدور
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
bond issue صدور اوراق قرضه
issue انتشار دادن صدور
issues انتشار دادن صدور
secondary emission characteristic مشخصه صدور ثانوی
secondary emission ratio شدت صدور ثانوی
the export of ... is granted the premium. صدور ... جایزه دارد.
prohibition صدور حکم منع
issued انتشار دادن صدور
photo emission effect صدور نور- برقی
perfecting bail صدور قرارقبولی کفالت
to request issuance تقاضای صدور کردن
photo electric emission صدور نور- برقی
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
hexadecimal مبنای 61
ternary در مبنای سه
prejudication صدور رای پیش از رسیدگی
issuable قابل صدور انتشار دادنی
issue [of something] [ID card or check] صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
base of fire مبنای اتش
refrence مبنای مقایسه
monetary base مبنای پولی
mobilization base مبنای بسیج
ration basis مبنای جیره
rationale مبنای کار
on trust بر مبنای اعتبار
fire base مبنای اتش
force basis مبنای یکان
fixed radix با مبنای ثابت
troop basis مبنای یکان
computer based بر مبنای کامپیوتر
unit of issue مبنای توزیع
tax base مبنای مالیاتی
ternary سه مبنایی در مبنای سه
data base مبنای اطلاعات
datum line خط مبنای سنجش
sentience مبنای حس وحساسیت
basic of issue مبنای توزیع
fuselage refrence line خط مبنای بدنه
binary number system سیستم مبنای دو
number base مبنای عددی
datum sweeping mark علامت مبنای روبش
base reserves اماد مبنای ذخیره
ratio decidendi مبنای اصلی تصمیم
datum plane سطح مبنای ارتفاع
datum plane سطح مبنای اب دریا
mission load بار مبنای عملیاتی
meteorological datum plane ایستگاه مبنای هواسنجی
troop basis مبنای واگذاری یکان
altitude separation حد سطوح مبنای ارتفاع
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
force basis یکانهای مبنای هر قسمت
software base مبنای نرم افزار
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
fire support base مبنای پشتیبانی اتش
chart datum مبنای عمق نقشه
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
wartime load بار مبنای ناو
hydrographic datum سطح مبنای اب نگاری
computed goto جهش بر مبنای محاسبه
plane of fire سطح مبنای مسیر تیراندازی
production base مبنای تولید یا تولیدات ملی
peak load pricing قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
altitude datum سطح مبنای ارتفاع سنجی
line of site خط تراز یا مبنای افق توپ
ration basis مبنای محاسبه جیره غذایی
b ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
base of operations پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
keypad و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
reference number اعداد مبنای نشانه روی
hydrographic datum سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
ambulance basic relay post پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
time preference theory of interest نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
denary notation سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
pay grade ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com