English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
compression mold قالب ریختن تراکمی
Other Matches
compression molding process فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
comppression molding compound قالب گیری تراکمی
compression molding compound قالب گیری تراکمی
blocks قالب ریختن
blocked قالب ریختن
block قالب ریختن
casting ریختن فلز مذاب به داخل قالب
basic type single tier formwork قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
cumulative تراکمی
compressive force نیروی تراکمی
compressive stress فشار تراکمی
copolycondensation همبسپارش تراکمی
condensation polymer بسپار تراکمی
condensation reaction واکنش تراکمی
summation curve منحنی تراکمی
scalogram مقیاس تراکمی
cumulative credit اعتبار تراکمی
cumulative percentages درصدهای تراکمی
cumulative record نمودار تراکمی
cumulative scale مقیاس تراکمی
self condensation خود تراکمی
accumulated frequency فراوانی تراکمی
polycondensation بسپارش تراکمی
condensation polymerization بسپارش تراکمی
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
cumulative frequency distribution توزیع فراوانی تراکمی
guttman scalogram مقیاس تراکمی گاتمن
plasticize قالب پذیر کردن از قالب در اوردن
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
cumulative delivery diagram منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
skink ریختن
interfusion در هم ریختن
shed ریختن
shedding ریختن
sheds ریختن
mixing در هم ریختن
strews ریختن
lave ریختن
disassemble به هم ریختن
disembogue ریختن
lash vi ریختن
mewing پر ریختن
effuse ریختن
mewed پر ریختن
to take a cast of ریختن
mew پر ریختن
spilled or spilt ریختن
to take to one's legs ریختن
sand شن ریختن
interfuse در هم ریختن
pouring ریختن
spill ریختن
spilled ریختن
spilling ریختن
spills ریختن
pours ریختن
pour ریختن
yeild ریختن
grout ریختن
poured ریختن
sands شن ریختن
to inject into the bowels ریختن
strewing ریختن
affution ریختن
affuse ریختن
affose ریختن
besprinkle ریختن
infusing ریختن
infuses ریختن
infused ریختن
to water آب ریختن
bestrew ریختن
birl ریختن
strewed ریختن
dump ریختن
strew ریختن
strewn ریختن
infuse ریختن
cast concrete ریختن
caves فرو ریختن
dishes در بشقاب ریختن
rewriting از نو طرح ریختن
cave فرو ریختن
spew بخارج ریختن
crumbled فرو ریختن
crumble فرو ریختن
oviposit تخم ریختن
rewrite از نو طرح ریختن
rewrites از نو طرح ریختن
stoke سوخت ریختن در
stoked سوخت ریختن در
stokes سوخت ریختن در
molted موی ریختن
stoking سوخت ریختن در
dish در بشقاب ریختن
to make hay of روی هم ریختن
defoliating برگ ریختن
defoliates برگ ریختن
to rain tears اشک ریختن
defoliated برگ ریختن
defoliate برگ ریختن
spews بخارج ریختن
decants ریختن شراب
decanting ریختن شراب
to pour out tea چایی ریختن
decanted ریختن شراب
spewing بخارج ریختن
molting موی ریختن
decant ریختن شراب
spewed بخارج ریختن
crumbling فرو ریختن
crumbles فرو ریختن
to come down with a run فرو ریختن
emits بیرون ریختن
infusion ریختن پاشیدن
perspires عرق ریختن
practise or tice طرح ریختن
rewrote از نو طرح ریختن
barrel در خمره ریختن
emit بیرون ریختن
barrels در خمره ریختن
perspiring عرق ریختن
jugs درکوزه ریختن
saucer در نعلبکی ریختن
shed پوست ریختن
saucers در نعلبکی ریختن
shedding پوست ریختن
jug درکوزه ریختن
sheds پوست ریختن
emitted بیرون ریختن
flushing اب را بافشار ریختن
flushes اب را بافشار ریختن
recasts ازنو ریختن
to break out بیرون ریختن
recasting ازنو ریختن
overfeed زیادمصالح ریختن در
recast ازنو ریختن
outpour بیرون ریختن
perspire عرق ریختن
perspired عرق ریختن
molts موی ریختن
moult موی ریختن
moulted موی ریختن
rewritten از نو طرح ریختن
infusions ریختن پاشیدن
emitting بیرون ریختن
flush اب را بافشار ریختن
moults موی ریختن
huddle روی هم ریختن
void بیرون ریختن
bottle دربطری ریختن
bottles دربطری ریختن
sacks درکیسه ریختن
desquamate پوست ریختن
cans درقوطی ریختن
canning درقوطی ریختن
huddled روی هم ریختن
huddles روی هم ریختن
bottom cast از زیر ریختن
bollix بهم ریختن
venting بیرون ریختن
vents بیرون ریختن
To cast in a mould . درقالب ریختن
come along <idiom> برنامه ریختن
jet بیرون ریختن
huddling روی هم ریختن
fall in فرو ریختن
encase in concrete بتن ریختن
can درقوطی ریختن
baskets درسبد ریختن
jets بیرون ریختن
jetted بیرون ریختن
jetting بیرون ریختن
basket درسبد ریختن
ecdysis پوست ریختن
dish out در فرف ریختن
die cast ریختن حدیدهای
to pour out بیرون ریختن
die cast ریختن فشاری
fob بجیب ریختن
vent بیرون ریختن
grout دوغاب ریختن
tun دربشکه ریختن
bleeds خون ریختن
bleed خون ریختن
effuse بیرون ریختن از
to forge out plans برنامه ریختن
to make plans برنامه ریختن
dusts ریختن پاشیدن
dusted ریختن پاشیدن
to make plans نقشه ریختن
topdress سطحی ریختن
to forge out plans نقشه ریختن
to shed tears اشک ریختن
to spawn eggs ریختن تخم
inurn در خاکدان ریختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com