English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
shape قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
shapes قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
Other Matches
cake قالب کردن بشکل کیک دراوردن
plasticize قالب پذیر کردن از قالب در اوردن
swage بشکل قالب دراوردن
mold با قالب بشکل دراوردن
schematize بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
recasting از نو قالب کردن از نو طرح کردن
recasts از نو قالب کردن از نو طرح کردن
recast از نو قالب کردن از نو طرح کردن
formed قالب کردن
form قالب کردن
rough hew قالب کردن
bloc قالب کردن
to take a cast of قالب کردن
blocs قالب کردن
blocked قالب کردن
forms قالب کردن
last n قالب کردن
found قالب کردن
founds قالب کردن
blocks قالب کردن
block قالب کردن
To give up the ghost قالب تهی کردن
moulds قالب ریزی کردن
moulded قالب ریزی کردن
mould قالب ریزی کردن
molds قالب ریزی کردن
format قالب بندی کردن
found قالب ریزی کردن
swage قالب ریزی کردن
founds قالب ریزی کردن
molded قالب ریزی کردن
mold قالب ریزی کردن
formats قالب بندی کردن
to block a hat قالب کردن یک کلاه
To foist ( fob off) something on somebody . چیزی را به کسی قالب کردن
keck صدای قی کردن دراوردن
wear out از پا دراوردن ومطیع کردن
to put to proof ازمایش کردن دراوردن
erupt فوران کردن جوش دراوردن
to turn up رد کردن از خاک دراوردن امدن
erupted فوران کردن جوش دراوردن
hooks بشکل قلاب دراوردن کج کردن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
erupts فوران کردن جوش دراوردن
un arth ا زخاک دراوردن افتابی کردن
erupting فوران کردن جوش دراوردن
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
to pay out تنبیه کردن تلافی دراوردن
hook بشکل قلاب دراوردن کج کردن
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
slot شیار دراوردن رنده کردن چاک
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
threshed از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
thresh از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
threshes از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshing از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
slotting شیار دراوردن رنده کردن چاک
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
slots شیار دراوردن رنده کردن چاک
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
triangulate سه گوش کردن بصورت مثلث دراوردن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
married under a contract unlimited perio به حباله نکاح دراوردن عقد کردن
sheave دسته کردن بصورت بافه دراوردن
evisceration عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
metres اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metre اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
literalize بصورت تحت اللفظی دراوردن لفظ بلفظ معنی کردن
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
basic type single tier formwork قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
plunk صدای تند وخشن دراوردن قار قار کردن
tool دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
stridulate جیر جیر یا خش خش کردن صدا دراوردن
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
trimorphous سه شکلی
informity بی شکلی
isodimorphism هم دو شکلی
formlessness بی شکلی
conformity هم شکلی
unification یک شکلی
for love or money <idiom> به هر شکلی
dimorphism دو شکلی
distortion کج شکلی
distortions کج شکلی
trimorphism سه شکلی
monotropy تک شکلی
triform سه شکلی
amorphism بی شکلی
deformation بد شکلی
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
trial on technicalities رسیدگی شکلی
trimorph سه شکلی سه وجهی
trial on procedural matters رسیدگی شکلی
procedural law قانون شکلی
multiform چند شکلی
deformation دگر شکلی
allotropism چند شکلی
(the) size of it <idiom> به شکلی که است
allotropy چند شکلی
allotriomorphism چند شکلی
figural aftereffect رد حسی شکلی
figural openness گشودگی شکلی
unification یگانگی یک شکلی
isodimorphism تقارن دو شکلی
form utility مطلوبیت شکلی
judgment on procedural matters حکم شکلی
judgment on technicalities حکم شکلی
modal dispersion شکلی از پراکندگی پالس ها
crystal allotropy چند شکلی بلور
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
triskelion شکلی مرکب از سه پره یا سه انشعاب
isodimorphism تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
triskele شکلی مرکب ازسه پره یا سه انشعاب
figurine algebraic notation ثبت جبری و شکلی حرکات شطرنج
baluster-side [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
guard cell یکی از دو سلول لوبیایی شکلی که منافذ
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
chart شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
streamlining دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
streamline دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
pleomorphic چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف
What does he look like? او [مرد] چه شکلی به نظر می آید؟ [شکل ظاهری]
foreshortening نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
quincunx شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور
streamlines دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
charting شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
charts شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
charted شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
trommel غربال سیمی استوانه شکلی مخصوص سنگ معدن
humeral veil پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
bravo, pattern شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
charting شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
pausal form دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
dentil-band [بخش مستطیلی شکلی از لایه ی گچ بری شده در قسمتی از پیشانی سرستون]
chart شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
charts شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
charted شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
compression molding process فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
bracket رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
vertical diagraph شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com