| Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| commutative law |
قانون جابجایی |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| rightsizing |
فرایند جابجایی ساختار فناوری اطلاعات یک شرکت به کاراترین سخت افزار. اغلب به معنای جابجایی از شبکه مبتنی بر mainfrome به شبکه بر پایه pc |
| task |
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند |
| tasks |
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند |
| legalism |
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی |
| forced sale |
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است |
| code |
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن |
| the law is not retroactive |
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند |
| declaratory statute |
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند |
| law of procedure |
قانون اصول محاکمات قانون شکلی |
| canon |
قانون کلی قانون شرع |
| penal statute |
قانون جزایی قانون مجازات |
| say's law |
قانون سی . براساس این قانون |
| canons |
قانون کلی قانون شرع |
| marginal productivity law |
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت |
| implied trust |
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد |
| displeacement of water |
جابجایی اب |
| head posisioning |
جابجایی هد |
| commutation |
جابجایی |
| handling |
جابجایی |
| convection |
جابجایی |
| dislocation |
جابجایی |
| deplacement |
جابجایی |
| displacement |
جابجایی |
| displacement ton |
تن جابجایی |
| relocation |
جابجایی |
| shear displacements |
جابجایی برشی |
| angular displacement |
جابجایی زاویهای |
| dynamic relocation |
جابجایی پویا |
| associative shift |
جابجایی تداعی |
| bimolecular displacement |
جابجایی دو مولکولی |
| block move |
جابجایی بلوک |
| stokes shift |
جابجایی استوک |
| allesthesia |
جابجایی بساوشی |
| shift reagent |
واکنشگر جابجایی |
| static relocation |
جابجایی ایستا |
| relocation factor |
ضریب جابجایی |
| program relocation |
جابجایی برنامه |
| relocation register |
ثبات جابجایی |
| materials handling |
جابجایی مواد |
| alkyl shift |
جابجایی الکیلی |
| allach |
جابجایی بساوشی |
| commutation relation |
رابطه جابجایی |
| commutative |
جابجایی پذیر |
| shifted |
جابجایی مرکزقوس |
| shifted |
جابجایی شعاعی |
| doppler shift |
جابجایی دوپلر |
| doppler frequency |
جابجایی دوپلر |
| displacement current |
جریان جابجایی |
| dislocation defect |
نقص جابجایی |
| shift |
جابجایی مرکزقوس |
| handling of goods |
جابجایی امتعه |
| eluviation |
جابجایی خاک |
| handling of goods |
جابجایی کالا |
| field displacement |
جابجایی میدان |
| shift |
جابجایی شعاعی |
| cost of removal |
هزینه جابجایی |
| commutativity |
جابجایی پذیری |
| image shift |
جابجایی تصویر |
| hydride shift |
جابجایی هیدریدی |
| chemical shift |
جابجایی شیمیایی |
| shifts |
جابجایی مرکزقوس |
| shifts |
جابجایی شعاعی |
| commutation rules |
قواعد جابجایی |
| the law does not apply to him |
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود |
commutative rule |
خاصیت جابجایی [ریاضی] |
| matrix |
جابجایی سط ر و ستون در آرایه |
| drunkennes |
خطای جابجایی یا لغزش |
| matrixes |
جابجایی سط ر و ستون در آرایه |
| commutative law |
خاصیت جابجایی [ریاضی] |
| ammunition handler |
متصدی جابجایی مهمات |
| translation |
جابجایی [ریاضی] [فیزیک] |
commutative property |
خاصیت جابجایی [ریاضی] |
| Abelian group [math.] |
گروه جابجایی [ریاضی] |
| commutative group [math.] |
گروه جابجایی [ریاضی] |
| free movement of capital |
ازادی جابجایی سرمایه |
| stock handling cost |
هزینه جابجایی موجودی |
| allochiria |
جابجایی بساوشی متقارن |
| advection |
جابجایی افقی هوا |
| cargo handling at port |
جابجایی کالا در بندر |
| image displacement |
تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون |
| rotation |
جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه . |
| modular constraint |
محدودیت در جابجایی تصاویر |
| output per unit of displacement |
توان در واحد جابجایی |
| allocheiria |
جابجایی بساوشی متقارن |
| sand cone method |
طریقه جابجایی ماسه |
| red shift |
جابجایی به سوی قرمز |
| handling charges |
هزینههای جابجایی کالا |
| itineration |
ازیک جابجایی دیگر |
| blue shift |
جابجایی به سوی ابی |
| hubble effect |
جابجایی به سوی قرمز |
| chemical shift equivalent protons |
پروتونهای با جابجایی شیمیایی برابر |
| chemical shift non equivalent protons |
پروتونهای با جابجایی شیمیایی نابرابر |
| shifts |
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه |
| Abelian group [math.] |
گروه جابجایی پذیر [ریاضی] |
| globally |
تابع جابجایی که یک قطعه متن |
| global |
تابع جابجایی که یک قطعه متن |
| removable |
آنچه قابل جابجایی است |
| commutative group [math.] |
گروه جابجایی پذیر [ریاضی] |
| shift |
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه |
| cartridge |
دیسک سخت قابل جابجایی |
| cartridges |
دیسک سخت قابل جابجایی |
| shifted |
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه |
| displacement |
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان |
| right |
جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست |
| shift |
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست . |
| shifted |
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه |
| shifted |
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست . |
| shifts |
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه |
| shift |
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه |
| righted |
جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست |
| shifts |
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست . |
| righting |
جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست |
| centure of pressure travel |
جابجایی خطی مرکز فشار درامتداد وتر |
| data leakage |
جابجایی غیر قانونی داده ازامکانات کامپیوتری |
| directory |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
| directories |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
| shift |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
machine address |
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد |
| shifts |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| worked |
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان |
| work |
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان |
| shifted |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| distributes |
چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها |
distribute |
چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها |
| shift |
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است |
| rotate |
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی |
| shifts |
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است |
| rotates |
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی |
| rotated |
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی |
| shifted |
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است |
| distributing |
چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها |
| relocation |
جابجایی داده یا کدگذاری یا انتساب محل مطلق پیش از اجرای برنامه |
| advection |
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما |
| relocation |
جابجایی داده یا کدگزاری یاانتساب محل مطلق درحین اجرای برنامه |
the long arm of the law |
دست قانون [دست قدرتمند قانون] |
| store |
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد |
| storing |
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد |
| logic seeking |
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند |
explicit address |
آدرسی در دوبخش است . یکی نقط ه ارجاع دیگری جابجایی یا مقدار اندیس |
| ranges |
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ |
| ranged |
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ |
range |
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ |
| text |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
| texts |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
| bubble turn and slip |
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد |
| eds |
درایو دیسک که از جعبه دیسک قابل جابجایی استفاده میکند |
| part |
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است |
| inversion |
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه |
| inversions |
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه |
| shell sort |
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند |
| magnetic skin effect |
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی |
| ring shift |
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| rotation |
جابجایی یک الگوی بیت درکلمه به چپ یا راست , بیت آخر قدیمی در بیت اول جدید قرار می گیرد |
| permanent |
تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت |
| thrashing |
1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود |
| edicts |
قانون |
| code |
قانون |
| acted |
قانون |
| law |
قانون |
| regardless of the law |
به قانون |
| hess's law |
قانون هس |
| legislation |
قانون |
| kanoon |
قانون |
| edict |
قانون |
| statutes |
قانون |
| statute |
قانون |
| regulation |
قانون |
| canons |
قانون |
| nisi |
قانون |
| law of constant heat sumation |
قانون هس |
| laws |
قانون |
| legal |
قانون |
| canon |
قانون |
| enacment |
قانون |
| lex |
قانون |
act |
قانون |
| rule |
قانون |
| law of gravitation |
قانون گرانش |
| law of analogy |
قانون تمثیل |
| law of causation |
قانون علیت |
| law of advantage |
قانون امتیاز |
| law of clouser |
قانون بستار |
| labour law |
قانون کار |
| law of complimentarity |
قانون مکملیت |
| labour code |
قانون کار |
| labour act |
قانون کار |
| juristic |
قانون دان |
| law of contiguity |
قانون مجاورت |
| laplace's law |
قانون لاپلاس |
| law of primacy |
قانون تقدم |
| law of progression |
قانون پیشروی |
| law fallen into desuetude |
قانون متروک |
| law of effect |
قانون اثر |
| law of induced current |
قانون لنتس |
| law breaker |
قانون شکن |
| law of election |
قانون انتخابات |
| law abidingness |
پیروی قانون |
| law of demand |
قانون تقاضا |
| law of nations |
قانون ملل |
| law of contract |
قانون قرارداد |