English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
limitation act قانون مرور زمان
statute of limitations قانون مرور زمان
statutory limitation قانون مرور زمان
Other Matches
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
time lapse مرور زمان
statute of limitation مرور زمان
prescription مرور زمان
lapse of time مرور زمان
prescriptions مرور زمان
limitation of actions مرور زمان دعاوی
limitation period مدت مرور زمان
positive prescription مرور زمان ایجاد حق
positive prescription مرور زمان مملک
lapse استفاده از مرور زمان
acquisitive prescription مرور زمان مملک
lapsing استفاده از مرور زمان
extinctive prescription مرور زمان اسقاط حق
period of prescription مدت مرور زمان
lapses استفاده از مرور زمان
ecquisitive prescription مرور زمان مملک
negative prescription مرور زمان اسقاط حق
barred by statute مشمول مرور زمان
time barred مشمول مرور زمان
negative prescription مرور زمان مسقط
creative prescription مرور زمان ایجاد حق
wear thin <idiom> به مرور زمان لاغر شدن
lapsing از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
curfew زمان قطع عبور و مرور قرق
lapse از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
elapsation ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
curfews زمان قطع عبور و مرور قرق
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
tolled حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
patina [جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
prescription دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
limitation of actions در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
scale فلس پشم [این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
canons قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
canon قانون کلی قانون شرع
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
reviews مرور
tract مرور
revisal مرور
tracts مرور
reviewal مرور
reviewing مرور
once-over مرور
overview مرور
overviews مرور
perusal مرور
review مرور
reviewed مرور
once over مرور
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presents زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
present زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
go through مرور کردن
glanced نظراجمالی مرور
glances نظراجمالی مرور
rehearsal مرور ذهنی
trafficking عبور و مرور
go over مرور کردن
run over مرور کردن
trafficked عبور و مرور
turn over مرور کردن
traffics عبور و مرور
traffic عبور و مرور
scroll مرور کردن
scrolls مرور کردن
rub up مرور کردن
rehearsals مرور ذهنی
lapsing انصراف مرور
lapses انصراف مرور
lapse انصراف مرور
glance نظراجمالی مرور
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
bus traffic عبور و مرور اتوبوسها
traffic peak حداکثر عبور و مرور
traffic control کنترل عبور و مرور
traffic court دادگاه عبور و مرور
review بررسی کردن مرور
scan اجمالا مرور کردن
reviewed بررسی کردن مرور
revisions تجدید نظر مرور
revision تجدید نظر مرور
traffic density تکاشف عبور و مرور
traffic density تراکم عبور و مرور
traffic density شدت عبور و مرور
reviewing بررسی کردن مرور
reviews بررسی کردن مرور
eligible traffic عبور و مرور مجاز
traffic sign علامت عبور و مرور
access structures ساختمانهای عبور و مرور
relive در ذهن مرور کردن
scanned اجمالا مرور کردن
scans اجمالا مرور کردن
informal design review مرور غیررسمی طرح
traffic intensity شدت عبور و مرور
wear off/away <idiom> به مرور محو شدن
die out <idiom> به مرور از بین رفتن
reliving در ذهن مرور کردن
airfield traffic عبورو مرور در فرودگاه
relived در ذهن مرور کردن
relives در ذهن مرور کردن
airfield traffic عبور و مرور فرودگاه
traffic lane مسیر عبور و مرور
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
traffic cut تقاطع دو جریان عبور و مرور
air traffic control کنترل عبور و مرور هوایی
diacoustics علم مرور وشکست صدا
air-traffic control کنترل عبور و مرور هوایی
curfew period ساعات منع عبور و مرور
to be under curfew در منع عبور و مرور بودن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
road discipline مقررات عبور و مرور روی جاده
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
access structures ساختمان های قابل عبور و مرور
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
pointsman عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
air movement section قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
air traffic regulation and identificatio سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
brush up on something <idiom> تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
cone penetrometer وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
statutes قانون
kanoon قانون
rule قانون
lex قانون
regardless of the law به قانون
canon قانون
canons قانون
regulation قانون
acted قانون
hess's law قانون هس
act قانون
statute قانون
legislation قانون
nisi قانون
edicts قانون
edict قانون
enacment قانون
law of constant heat sumation قانون هس
law قانون
legal قانون
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com