Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
surfboat
قایق موج سوار
Other Matches
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man
سوار در سوار نظام
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
boarded
سوار
pieces
سوار
piece
سوار
horsewoman
سوار
in the saddle
سوار
horseback
سوار
horsewomen
سوار
troopers
سوار
trooper
سوار
outside ofa horse
سوار
board
سوار
tobogganist
سورتمه سوار
cantered
سوار اسب
assembled
سوار کردن
canter
سوار اسب
fabricating
سوار کردن
rigged
سوار کردن
vedette
قراول سوار
rigs
سوار کردن
cantering
سوار اسب
fabricates
سوار کردن
up
سوار براسب سر پا
tobogganer
سورتمه سوار
boaters
زورق سوار
chevalier
سوار دلاور
assemble
سوار کردن
boot and saddle
سوار شوید
rig
سوار کردن
upping
سوار براسب سر پا
fabricate
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
canters
سوار اسب
washine
موج سوار زن
assembles
سوار کردن
motorists
ماشین سوار
cyclist
دوچرخه سوار
cyclists
دوچرخه سوار
ride
سوار شدن
on stilts
سوار چوب پا
rides
سوار شدن
on shipboard
سوار کشتی
on board a ship
سوار کشتی
mounted
سوار شده
horse breaker
چابک سوار
motorist
ماشین سوار
get on
سوار شدن
equestrian
چابک سوار
take up
سوار کردن
jockey
چابک سوار
horseman
اسب سوار
enchase
سوار کردن
jockeys
چابک سوار
reinsman
اسب سوار
equestrienne
زن اسب سوار
equitant
سوار بر اسب
horsemen
اسب سوار
get in
سوار شدن
equestrian
اسب سوار
horse man
اسب سوار
modulates
سوار کردن
riders
سوار کار
rider
سوار کار
cavalier
سرباز سوار
cavalier
اسب سوار
acheval
سوار بر اسب
mounts
سوار شدن بر
horseman
سوار کار
mount
سوار کردن
mount
سوار شدن بر
upped
سوار براسب سر پا
modulation
سوار سازی
modulate
سوار کردن
armored cavalry
سوار زرهی
modulating
سوار کردن
cavalry
سوار زرهی
surfer
موج سوار
skim boarder
موج سوار
board surfer
موج سوار
horsewoman
سوار اسب
Mts
سوار شدن
horseback
سوار براسب
Mt
سوار شدن
biker
دوچرخه سوار
biker
موتورسیکلت سوار
bicyclist
دوچرخه سوار
mounts
سوار کردن
horsewomen
سوار اسب
to go backpacking
مجانی سوار شدن
jockeys
اسب سوار حرفهای
ridable
رام و سوار شدنی
embark
درکشتی سوار کردن
enplane
سوار هواپیما شدن
staging area
منطقه سوار شدن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
cuirassier
سوار زره پوش
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
to hitch
مجانی سوار شدن
jockey
اسب سوار حرفهای
reinsman
سوار کار ماهر
rodeos
نمایش سوار کاری
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
rodeos
سوار کاری کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
mountie
پلیس سوار کانادا
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
light piece
سوار سبک شطرنج
imbark
در کشتی سوار کردن
jockey club
باشگاه سوار کاران
rodeo
سوار کاری کردن
rodeo
نمایش سوار کاری
entrain
سوار کردن کشیدن
take on
مسافر سوار کردن
flatlander
موج سوار کم استعداد
horse
سواراسبی سوار شوید
pick up
سوار کردن مسافر
dragons
گردان سوار اسبی
dragon
گردان سوار اسبی
mounting
سوار کردن وسایل
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
modulates
سوار کردن موج
assemble
سوار کردن قطعات
modulating
سوار کردن موج
install
سوار کردن جادادن
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
to take ship
در کشتی سوار کردن
setting up
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
set
سوار کردن جاانداختن
To mout a horse .
سوار اسب شدن
cavalry unit
یکان سوار نظام
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
To get on board.
سوار کشتی شدن
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
unmounted
سوار نشده پیاده
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
modulate
سوار کردن موج
uhlan
سوار نیزه دار
embarking
درکشتی سوار کردن
embarks
درکشتی سوار کردن
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
to hitchhike
مجانی سوار شدن
assembled
سوار کردن قطعات
embarked
درکشتی سوار کردن
coachload
افراد سوار بر درشکه
assembles
سوار کردن قطعات
installing
سوار کردن جادادن
installs
سوار کردن جادادن
staging
سوار کردن جا دادن
mat surfer
موج سوار صفحه پلاستیکی
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
ships
سوار کشتی شدن سفینه
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
horsewoman
مربی اسب سوار و اسبداری
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
horsewomen
مربی اسب سوار و اسبداری
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
in the irons
سوار اسب بخصوصی شدن
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
prance
سوار اسب چموش شدن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
bodysurfer
موج سوار بدون تخته
pung
در سورتمه جعبهای سوار شدن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
pickup field
محوطه سوار شدن درهواپیما
prances
سوار اسب چموش شدن
ship
سوار کشتی شدن سفینه
mounts
سوار شدن قله برامدگی
pranced
سوار اسب چموش شدن
prancing
سوار اسب چموش شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com