Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (8 milliseconds)
English
Persian
piece
قبضه سلاح
pieces
قبضه سلاح
Other Matches
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
hilt
قبضه
hilts
قبضه
griped
قبضه
premption
قبضه
readying
قبضه حاضر
readied
قبضه حاضر
handles
قبضه شمشیر
handle
قبضه شمشیر
readies
قبضه حاضر
base piece
قبضه مبنا
sections
قبضه توپ
section
قبضه توپ
ready
قبضه حاضر
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
gun captain
رئیس قبضه
artillery piece
قبضه توپخانه
section chief
رئیس قبضه
manubrium
قبضه تفنگ
base mortar
قبضه مبنا
cornering the market
قبضه نمودن بازار
piece
قبضه توپ یا تفنگ
gun section
یک قبضه توپ با نفرات
haft
قبضه دسته گذاشتن
pieces
قبضه توپ یا تفنگ
registered letter with receipt attached
نامه سفارشی دو قبضه
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
certified mail
پست سفارشی دو قبضه
drill
مشق پای قبضه
drilled
مشق پای قبضه
drills
مشق پای قبضه
gripe
گیره چسبیدن قبضه کردن
manubrium
عضو یا قسمت قبضه مانند
They have seized ( dominated) the country.
مملکت را قبضه کرده اند
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handles
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
stocked
قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock
قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
service practice
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
armaments
سلاح
armament
سلاح
weapon
سلاح
weapons
سلاح
armor
سلاح
armouring
سلاح
weaponless
بی سلاح
arm
سلاح
armour
سلاح
fire unit
یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
heavy arm
سلاح سنگین
dis armament
خلع سلاح
side armor
سلاح کمری
offensive weapon
سلاح خطرناک
disarmament
خلع سلاح
offensive weapon
سلاح تهاجمی
half loaded
سلاح نیمه پر
chemical munition
سلاح شیمیایی
spica
سماک بی سلاح
automatic weapon
سلاح خودکار
ranged
برد سلاح
under arms
تحت سلاح
airgun
سلاح بادی
airguns
سلاح بادی
ranges
برد سلاح
panoply
سلاح کامل
loading
پر کردن سلاح
range
برد سلاح
to fly to arms
سلاح برداشتن
arms control
کنترل سلاح
accidents
علامت سلاح
distance
برد سلاح
distances
برد سلاح
weaponry
تهیه سلاح
to carry arms
سلاح برداشتن
accident
علامت سلاح
range correction
تصحیح برد سلاح
safety lock
چفت ضامن سلاح
unarm
خلع سلاح کردن
intermediate range
سلاح برد متوسط
disarmed
خلع سلاح کردن
brandishes
تکان دادن سلاح
bear arms
تحت سلاح رفتن
disarms
خلع سلاح کردن
cycle of operation
دوره عمل سلاح
brandishing
تکان دادن سلاح
brandished
تکان دادن سلاح
artillery carriage
قنداق سلاح توپخانه
brandish
تکان دادن سلاح
disarm
خلع سلاح کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
failures
عمل نکردن گیر سلاح
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
jutte
نوعی سلاح بنام ده دست
heavy weapon
سلاح و جنگ افزار سنگین
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
bazookas
یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
bazooka
یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
concrete steel
سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
half loaded
سلاح نیمه خرج گذاری شده
to a oneself
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
civil nuclear powers
کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
range board
طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
range calibration
تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
catches
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
dry sum
تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
section chief
فرمانده رسد فرمانده قبضه
preempt
پیشدستی کردن قبضه کردن
disarmed
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarm
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarms
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
service of the piece
مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
extraction
عمل اخراج در عمل سلاح
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
barbette
ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com