English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English Persian
forearm قبلا اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
Other Matches
beforehand قبلا اماده
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to prerecord قبلا ضبط کردن
preheated قبلا گرم کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
pretreat قبلا معالجه کردن
previews قبلا رویت کردن
preheat قبلا گرم کردن
prenominate قبلا ذکر کردن
predestine قبلا تعیین کردن
predigest قبلا هضم کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
prifix قبلا تعیین کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
preview قبلا رویت کردن
prerecord قبلا ثبت کردن
pre appoint قبلا معین کردن
preheats قبلا گرم کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
destine قبلا انتخاب کردن
prearrange قبلا تهیه کردن
preconceive قبلا تصور کردن
preselect قبلا انتخاب کردن
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
predicts قبلا پیش بینی کردن
predict قبلا پیش بینی کردن
predicting قبلا پیش بینی کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
pre treatment اماده کردن
preparations اماده کردن
to string up اماده کردن
supplying اماده کردن
confect اماده کردن
supply اماده کردن
preparing اماده کردن
prepares اماده کردن
supplied اماده کردن
prepare اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
belay اماده کردن
preparation اماده کردن
primes اماده کردن
get ready اماده کردن
provides اماده کردن
drafted اماده کردن
accommodated اماده کردن
setting up اماده کردن
make ready اماده کردن
primed اماده کردن
readied اماده کردن
provide اماده کردن
harnessing اماده کردن
readies اماده کردن
ready اماده کردن
drafts اماده کردن
harness اماده کردن
sets اماده کردن
harnessed اماده کردن
set اماده کردن
prime اماده کردن
draft اماده کردن
unlimber اماده کردن
readying اماده کردن
accommodates اماده کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
gear کردن اماده کارکردن
knock-ups سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
train اماده کردن اسب
trained اماده کردن اسب
gears کردن اماده کارکردن
do up اماده استفاده کردن
geared کردن اماده کارکردن
trains اماده کردن اسب
knock up سردستی اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
fitting out اماده کردن ناو
to fit with اماده کردن برای
snow farming اماده کردن پیست اسکی
get ready اماده شدن حاضر کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
spots کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
gird اماده کردن محکم کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
list شیار کردن اماده کردن
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
aforehand قبلا
supra قبلا
already قبلا
the reinbefore قبلا
erst قبلا
previously قبلا"
erstwhile قبلا
formerly قبلا
prepay قبلا پرداختن
prerecord قبلا ضبط
prescient قبلا اگاه
foretoken قبلا اگاهانیدن
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
presentient قبلا متوجه
heretofore سابقا قبلا
i went before من قبلا` رفتم
presentient قبلا مستعد
prenominate قبلا ذکر شده
preexist قبلا وجود داشتن
premonish قبلا برحذر داشتن
preassigned قبلا تعیین شده
preform قبلا بشکل دراوردن
advancing قبلا تجهیز شده
advancing قبلا تهیه شده
preform قبلا تصمیم گرفتن
prearrange قبلا ترتیب دادن
foresee قبلا تهیه دیدن
predesignate قبلا تعیین شده
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
preordain قبلا مقرر داشتن
pretypify قبلا نشان دادن
primes قبلا تعلیم دادن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
prenominate قبلا نامبرده شده
foresees قبلا تهیه دیدن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
presanctified قبلا تقدیس شده
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
advances قبلا تجهیز شده
prime قبلا تعلیم دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com