English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
premonish قبلا برحذر داشتن
Other Matches
premonition برحذر داشتن فکر قبلی
premonitions برحذر داشتن فکر قبلی
preordain قبلا مقرر داشتن
preexist قبلا وجود داشتن
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
premonitory تحذیر کننده برحذر دارنده
formerly قبلا
erstwhile قبلا
aforehand قبلا
already قبلا
the reinbefore قبلا
supra قبلا
erst قبلا
previously قبلا"
foretoken قبلا اگاهانیدن
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
beforehand قبلا اماده
i went before من قبلا` رفتم
prepay قبلا پرداختن
heretofore سابقا قبلا
prerecord قبلا ضبط
prescient قبلا اگاه
presentient قبلا مستعد
presentient قبلا متوجه
pretreat قبلا معالجه کردن
predesignate قبلا تعیین شده
prenominate قبلا نامبرده شده
preselect قبلا انتخاب کردن
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
pretypify قبلا اعلام کردن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
pretypify قبلا نشان دادن
primes قبلا تعلیم دادن
primed قبلا تعلیم دادن
prime قبلا تعلیم دادن
advance قبلا تهیه شده
to prerecord قبلا ضبط کردن
presanctified قبلا تقدیس شده
predestine قبلا تعیین کردن
prenominate قبلا ذکر شده
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
preform قبلا تصمیم گرفتن
preform قبلا بشکل دراوردن
preform قبلا تشکیل دادن
prerecord قبلا ثبت کردن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
predigest قبلا هضم کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
advance قبلا تجهیز شده
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
prepaid قبلا" پرداخت شده
destine قبلا انتخاب کردن
preheats قبلا گرم کردن
previews قبلا رویت کردن
preheats قبلا حرارت دادن
preheated قبلا گرم کردن
pre appoint قبلا معین کردن
preheated قبلا حرارت دادن
forearms قبلا اماده کردن
forearm قبلا اماده کردن
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
prenominate قبلا ذکر کردن
foresees قبلا تهیه دیدن
preheat قبلا گرم کردن
preheat قبلا حرارت دادن
foresee قبلا تهیه دیدن
prearrange قبلا ترتیب دادن
prearrange قبلا تهیه کردن
preassigned قبلا تعیین شده
preconceive قبلا تصور کردن
advancing قبلا تجهیز شده
advancing قبلا تهیه شده
advances قبلا تجهیز شده
advances قبلا تهیه شده
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
forespeak قبلا اماده کردن
preview قبلا رویت کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
preset قبلا چیدن و قرار دادن
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predicts قبلا پیش بینی کردن
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
predicting قبلا پیش بینی کردن
predict قبلا پیش بینی کردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
pre- آنچه قبلا توافق شده است
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
pre آنچه قبلا توافق شده است
ingrain نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
revocation of probate بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
re attachment در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
to hold a meeting داشتن
own داشتن
owned داشتن
possesses داشتن
owning داشتن
possess داشتن
owns داشتن
bear داشتن
possessing داشتن
to go hot تب داشتن
relieving داشتن
have داشتن
bears در بر داشتن
to hold داشتن
to have داشتن
redolence بو داشتن
bear در بر داشتن
lack کم داشتن
doubt شک داشتن
doubts شک داشتن
wanted کم داشتن
having داشتن
want کم داشتن
to be feverish تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
doubted شک داشتن
to have f. تب داشتن
lacked کم داشتن
monogyny داشتن یک زن
relieves داشتن
intercommon داشتن
relieve داشتن
lackvt کم داشتن
to have possession of داشتن
doubting شک داشتن
bears داشتن
to possess داشتن
lacks کم داشتن
withholding دریغ داشتن
espoused عقیده داشتن به
apprehend بیم داشتن
apprehending بیم داشتن
bestows ارزانی داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com