English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
Other Matches
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
equation هم چندی
awhile یک چندی
equations هم چندی
quantities چندی
quantity چندی
quantitatively چندی
quantitative چندی
numerosity چندی
quantative چندی
divers چندی
partly چندی
soon after he left for paris چندی
for some time past تا چندی پیش
a short while ago چندی پیش
quantitation چندی سنجی
bill of quantites سیاهه چندی ها
not a few <adj.> <adv.> بیش از چندی
equation هم چندی [ریاضی]
poisson's ratio در چندی پواسون
erwhile چندی پیش
more than a few <adj.> <adv.> بیش از چندی
not long ago چندی پیش
not long a go چندی پیش
telemeter چندی سنج
quantify چندی بیان کردن
quantifying چندی بیان کردن
quantifies چندی بیان کردن
quantified چندی بیان کردن
telemetry چندی سنجی از راه دور
quantitate چندی چیزی را تعیین کردن
iam out of practice چندی است که وارد کار نیستم
iam not in prac tice چندی است وارد کار نیستم
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
separates استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separated استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
prior قبلی
one-time قبلی
foregone قبلی
fore قبلی
preceding قبلی
previous قبلی
predecessors قبلی
ex قبلی
ex- قبلی
predecessor قبلی
aforetime قبلی
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
predispostion تمایل قبلی
precompression تراکم قبلی
predesignation تعیین قبلی
precognition اطلاع قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
preconidtion شرط قبلی
preengagement تعهد قبلی
preexistence موجودیت قبلی
prefiguration تصور قبلی
presupposition فرض قبلی
presuppositions فرض قبلی
preoccupation اشغال قبلی
preoccupations اشغال قبلی
previews اطلاع قبلی
preview اطلاع قبلی
previous work کارهای قبلی
pretreatment معالجه قبلی
prepossession تصرف قبلی
pregiurement احتساب قبلی
preformation تشکیل قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
premeditation قصد قبلی
premonitions اخطار قبلی
late war جنگ قبلی
background معلومات قبلی
pre arrengement قرار قبلی
foretoken اعلام قبلی
pre arrangement قرار قبلی
foretype نمونه قبلی
chain از کلمه قبلی
chains از کلمه قبلی
predilections تمایل قبلی
predilection تمایل قبلی
premeditated با قصد قبلی
backgrounds معلومات قبلی
foreordainment حکم قبلی
foredoom محکومیت قبلی
premonition اخطار قبلی
forethought اندیشه قبلی
forewarning اخطار قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
as you were به حالت قبلی برگردید
bias ولتاژ قبلی دادن
prior permission اجازه قبلی پرواز
prognostication تشخیص قبلی مرض
prognostications تشخیص قبلی مرض
premonitory متضمن اخطار قبلی
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
biases ولتاژ قبلی دادن
malice aforethought سوء نیت قبلی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
pre engaged دارای تعهد قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
pre indexing شاخص گذاری قبلی
pre indexing فهرست سازی قبلی
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
sight-reads بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
premonition برحذر داشتن فکر قبلی
pre condition شرط لازم الاجرای قبلی
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
premonitions برحذر داشتن فکر قبلی
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
prenotion احساس قبلی نسبت بچیزی
free wheeling بازی بدون نقشه قبلی
prognosticate تشخیص دادن قبلی مرض
prognosticator تشخیص دهنده قبلی مرض
inherited error خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
sneak preview نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
sneak previews نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
prefiguration پیش بینی احتساب قبلی
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
a priori بدون بررسی یا آزمایش قبلی
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
foretaste ازمایش قبلی پیش بینی کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
cancel لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancels لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
post edit ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
cancelling لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
package shows نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
Can I make an appointment for friday? آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
impulsive کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
incremental backup تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
random access فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
palinode قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
sequential مدار منط قی که خروجی آن بستگی به وضعیت منط قی ورودی قبلی دارد
readout وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند
reconstitute برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
reconstituted برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
relative دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com