Dictiornary-Farsi | قبول تابعیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (10 milliseconds)

English	Persian
naturalization	قبول تابعیت


Search result with all words

naturalises	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
Other Matches

jus sanguinis	قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
stateless person	شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
nationalities	تابعیت
citizenship	تابعیت
sequence	تابعیت
nationality	تابعیت
sequences	تابعیت
allegiances	تابعیت
allegiance	تابعیت
naturalize	حق تابعیت دادن
naturalizes	حق تابعیت دادن
diversity of citizenship	اختلاف تابعیت
renouncement of citizenship	ترک تابعیت
document of nationality	سند تابعیت
naturalises	حق تابعیت دادن
naturalising	حق تابعیت دادن
denaturalize	از تابعیت در اوردن
repatriation	اعطاء تابعیت
repatriations	اعطاء تابعیت
stateless	بدون تابعیت
declaration of intention	درخواست تابعیت
nationality law	قانون تابعیت
naturalization	اعطای تابعیت
naturalizing	حق تابعیت دادن
dual nationality	تابعیت مضاعف
expotriate someone	ترک تابعیت کردن
to expatriate oneself	ترک تابعیت کردن
adherently	هواخواهانه ازروی تابعیت
declaration of intention	افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
reneging	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneged	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
renege	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
adoption	قبول
acceptance	قبول
acknowledgment	قبول
acceptances	قبول
receptions	قبول
reception	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
imprimatur	قبول
compliance	قبول
intromission	قبول
acceptor	قبول کننده
agreement	قرار قبول
agreements	قرار قبول
intolerance	عدم قبول
rejection	عدم قبول
rejection	قبول نکردن
acceptably	بطورقابل قبول
reasonable	قابل قبول
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptance by words	قبول قولی
acceptance limit	حد قابل قبول
allowable	قابل قبول
I agree.	قبول دارم.
acceptancy	اماده قبول
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
acceptation tacite	قبول ضمنی
implied acceptance	قبول ضمنی
express acceptance	قبول صریح
embracement	قبول اتخاذ
received	مورد قبول
disallowance	عدم قبول
taken	مورد قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
compliantly	با قبول و رضایت
incompliance	عدم قبول
intolerancy	عدم قبول
receivable	قابل قبول
reply paid	جواب قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
non acceptance	عدم قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
to take in	قبول کردن
compliancy	قبول اجابت
allowable load	بارقابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
adhibit	قبول کردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
adopter	قبول کننده
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
ready acceptance	حسن قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
admissible	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
passed	قبول کردن
adequate <adj.>	قابل قبول
pass	قبول کردن
believable	قابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
valid	قابل قبول
ratification	قبول قبولی
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
compliant	قبول کننده
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
accept	قبول شدن
acceptance	قبول قرارداد
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
adopts	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopt	قبول کردن
honours	قبول کردن
honouring	قبول کردن
honoured	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
admitting	قبول کردن
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
disclaims	قبول نکردن
passes	قبول کردن
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
withdraw	قبول نکردن
honored	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
adoption	قبول به فرزندی
acceptances	قبول قرارداد
honour	قبول کردن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
to be valid	قابل قبول بودن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
valid assumptions	فروض قابل قبول
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
accepting bank	بانک قبول کننده
conventional	مورد قبول عامه
d. of a request	عدم قبول خواهش
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
complier	قبول کننده همدست
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
admissible load	بار قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
acceptance of goods	قبول کردن کالا
acceptance number	عدد ملاک قبول
popularity	قابل قبول عامه
to hold water	قابل قبول بودن
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
availabe time	زمان مورد قبول