English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
Other Matches
revitalises قدرت و زندگی تازه دادن
revitalised قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizes قدرت و زندگی تازه دادن
revitalize قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizing قدرت و زندگی تازه دادن
aborning در بدو تولد در حال تولد
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
birth تولد
postnatal پس از تولد
geniture تولد
births تولد
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
getting زایش تولد
the birth of a nation تولد یک ملت
birth trauma ضربه تولد
regeneration تولد تازه
get زایش تولد
Nativity تولد عیسی
birth injury اسیب تولد
rebirth تولد دوباره
rebirth تولد تازه
birthday cake کیک تولد
birth cry اوای تولد
birth certificate گواهی تولد
birthday جشن تولد
birthdays جشن تولد
prenatal پیش از تولد
antenatal پیش از تولد
antenatals پیش از تولد
nascent درحال تولد
place of birth محل تولد
date of birth تاریخ تولد
gets زایش تولد
nee تولد یافته
regeneracy تولد تازه
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
reborn تولد تازه یافته
redivivus تولد تازه یافته
additional production personnel عوامل دیگر تولد
postnatal وابسته به بعد از تولد
post-natal واقع شونده پس از تولد
newborn تازه تولد شده
antenatals مربوط به قبل از تولد
antenatal مربوط به قبل از تولد
post natal واقع شونده پس از تولد
nascence نوفهوری و اغازی تولد
nascency نوفهوری و اغازی تولد
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
precocial دارای استقلال ازهنگام تولد
Yuletide ایام عید تولد عیسی
new born زاییده شده تازه تولد یافته
palingenesis تجوید از راه تولد ایین تعمید مسیحیان
birthright حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
christian era مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
lord of misrule متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
continuance ادامه
continuation line خط ادامه
resumption ادامه
continuation ادامه
going on ادامه
hold on ادامه دادن
bring on ادامه دادن
for a continuance برای ادامه
carry on ادامه دادن
reopen ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
continues ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
continue ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
over run ادامه به کاردادن
duration مدت ادامه
to continue ادامه دادن
extends ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
reopened ادامه دادن
furthered ادامه دادن
continuable قابل ادامه
to follow ادامه دادن
take up ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
discontinuance عدم ادامه
to run on ادامه داشتن
continuant ادامه دهنده
continuation card کارت ادامه
further ادامه دادن
discontinue ادامه ندادن
discontinued ادامه ندادن
discontinues ادامه ندادن
run on ادامه دادن
discontinuing ادامه ندادن
continuative ادامه دهنده
to carry on ادامه دادن
discontinuation عدم ادامه
reopening ادامه دادن
to take up ادامه دادن
reopens ادامه دادن
furthers ادامه دادن
keep ادامه دادن
continue statement حکم ادامه
keeps ادامه دادن
keep on ادامه دادن
extending ادامه دادن
extend ادامه دادن
furthering ادامه دادن
Their birthdays are four days apart. روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
dash مسیری را ادامه دادن
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
detainer حکم ادامه توقیف
dashes مسیری را ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
to set on با زور ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
dwell at اتش را ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
live on بزندگی ادامه دادن
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
contd مخفف ادامه یافته
transattack period مدت ادامه تک اتمی
track ادامه گوی در مسیربولینگ
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
inability to box ناتوان از ادامه دادن
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
viability امکان ادامه حیات
to press ahead with با زور ادامه دادن
continuator ادامه دهنده مستمر
bide بکاری ادامه دادن
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
go head ادامه بدهید بفرماید
continuation عمل ادامه دادن
time in ادامه بازی پس از توقف
resume چکیده کلام ادامه یافتن
runs دوام یافتن ادامه دادن
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
run دوام یافتن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
go on سخن خود را ادامه دهید
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
run on ادامه دادن متن بدون توقف
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com