English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
receptivity قدرت پذیرش
Search result with all words
reception قدرت پذیرش پذیرایی کردن
receptions قدرت پذیرش پذیرایی کردن
Other Matches
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
acceptation پذیرش
assents پذیرش
patients پذیرش
assenting پذیرش
patient پذیرش
acceptance limit حد پذیرش
intakes پذیرش
intake پذیرش
admission پذیرش
admissions پذیرش
assented پذیرش
adoption پذیرش
admittance پذیرش
reception پذیرش
inductions پذیرش
receptions پذیرش
acceptances پذیرش
assent پذیرش
induction پذیرش
acceptance پذیرش
refuses عدم پذیرش
face the music <idiom> پذیرش نسخه
cry uncle <idiom> پذیرش شکست
social acceptance پذیرش اجتماعی
rejection عدم پذیرش
refusing عدم پذیرش
repulsion عدم پذیرش
tolerability قابلیت پذیرش
Reception پذیرش هتل
acceptable قابل پذیرش
selective admission پذیرش انتخابی
reception دریافت پذیرش
receptionist متصدی پذیرش
receptions دریافت پذیرش
refused عدم پذیرش
refuse عدم پذیرش
admission port دریچه پذیرش
induction station مرکز پذیرش
group acceptance پذیرش گروهی
magnetic susceptibility پذیرش مغناطیسی
sufficient <adj.> قابل پذیرش
sufficing <adj.> قابل پذیرش
acceptance of offer پذیرش پیشنهاد
acceptance test آزمون پذیرش
adequately [sufficiently] <adv.> قابل پذیرش
imprimatur تصویب پذیرش
admission rate میزان پذیرش
sufficiently <adv.> قابل پذیرش
admission پذیرش به بیمارستان
admission requirements شرایط پذیرش
acceptable <adj.> قابل پذیرش
adequate <adj.> قابل پذیرش
admission of liability پذیرش تعهدات
good [sufficient] <adj.> قابل پذیرش
satisfactory <adj.> قابل پذیرش
acceptability قابلیت پذیرش پسندیدگی
application study بررسی پذیرش اماد
impassablility غیر قابل پذیرش
susceptible حساس مستعد پذیرش
bankable قابل پذیرش در بانک
receive پذیرش داده از یک خط ارتباطی
denials عدم پذیرش حاشا
denial عدم پذیرش حاشا
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
receptee افراد مورد پذیرش
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
reject عدم پذیرش چیزی
hire out <idiom> پذیرش برای شغل
rejected عدم پذیرش چیزی
rejecting عدم پذیرش چیزی
receives پذیرش داده از یک خط ارتباطی
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
rejects عدم پذیرش چیزی
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
declaration of intention افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
ksr کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
take one's own medicine <idiom> پذیرش محاکمه بدون شکایت
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
market acceptance پذیرش کالا توسط بازار
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
acceptance sampling پذیرش کالاپس از نمونه برداری
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
freeload <idiom> پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
interactive برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
accept سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepts سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
legal عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
focussed پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focuses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focused پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focusses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
mediums رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
dos نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
capability قدرت
might قدرت
nerves قدرت
strenght قدرت
energy قدرت
godown قدرت
zing قدرت
strong arm قدرت
strong-arm قدرت
potency قدرت
nerve قدرت
inauthoritative بی قدرت
commanding با قدرت
vigour قدرت
energies قدرت
vigor قدرت
powered قدرت
abilities قدرت
ability قدرت
authority قدرت
sovereignty قدرت
powers قدرت
powering قدرت
tensions قدرت
power takeoff قدرت
force قدرت
forces قدرت
forcing قدرت
posse قدرت
posses قدرت
will power <idiom> قدرت
vim قدرت
vis قدرت
power قدرت
strengths قدرت
strength قدرت
tension قدرت
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
cutting capacity قدرت برش
fire power قدرت تیراندازی
cutting power قدرت برش
hiding power قدرت پوشش
damping power قدرت میرایی
power switch کلید قدرت
heavy current circuit breaker کلید قدرت
detection range قدرت اکتشافی
canning قدرت داشتن
emissive power قدرت صدور
high power engine موتورپر قدرت
countervailing power قدرت همسنگ
driving power قدرت محرکه
effective power قدرت موثر
power structure ساخت قدرت
heam yoei vooly تئوری قدرت
engine performance قدرت موتور
deglutition قدرت بلع
diagonal power قدرت قطری
detectability قدرت اشکارسازی
fluxing power قدرت سیلان
economic potential قدرت اقتصادی
dielectric power قدرت دی الکتریکی
generator output قدرت مولد
dielectric strength قدرت دی الکتریک
fire power قدرت اتش
fasces قدرت مجازات
great power کشور با قدرت
explosive force قدرت انفجار
destructivity قدرت تخریب
explosive energy قدرت انفجار
engine power قدرت موتور
economic power قدرت اقتصادی
gripping power قدرت مهارکنندگی
high power microscope میکروسکوپ پر قدرت
high power transformer ترانسفورماتور قدرت
the finger of god قدرت خدا
retentivity قدرت نگهداری
resolving power قدرت تفکیک
refractive power قدرت شکست
reflecting power قدرت انعکاس
rating plate پلاک قدرت
puissance توان قدرت
scattering power قدرت پراکندگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com