Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
To appreciate something ( some one ) .
قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
Other Matches
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to exclude something
[as something]
چیزی را بی ربط دانستن
to rule something out
چیزی را بی ربط دانستن
to have something
چیزی را مال خود دانستن
to rule something out
چیزی را غیر قابل دانستن
to have something at one's disposal
چیزی را مال خود دانستن
to exclude something
[as something]
چیزی را غیر قابل دانستن
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
cry down
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
to d. of
بد دانستن
learns
دانستن
con
دانستن
conned
دانستن
cons
دانستن
receive as
دانستن
conning
دانستن
put down as
دانستن
learn
دانستن
adjudge
دانستن
damm
بد دانستن
deprecates
بد دانستن
aimed
: دانستن
deprecated
بد دانستن
deprecate
بد دانستن
aims
: دانستن
cognize
دانستن
knows
دانستن
learnt
دانستن
know
دانستن
aim
: دانستن
foresee
از پیش دانستن
abominating
مکروه دانستن
trivialised
بی اهمیت دانستن
blames
مقصر دانستن
blamed
مقصر دانستن
trivialising
بی اهمیت دانستن
trivialize
بی اهمیت دانستن
ignoring
بی اساس دانستن
trivialized
بی اهمیت دانستن
trivializes
بی اهمیت دانستن
abominated
مکروه دانستن
foresees
از پیش دانستن
knowable
قابل دانستن
trivializing
بی اهمیت دانستن
to take for granted
مسلم دانستن
blame
مقصر دانستن
ignores
بی اساس دانستن
abominates
مکروه دانستن
blaming
مقصر دانستن
avers
بحق دانستن
averring
بحق دانستن
averred
بحق دانستن
aver
بحق دانستن
have
دانستن خوردن
having
دانستن خوردن
postulating
لازم دانستن
postulates
لازم دانستن
postulated
لازم دانستن
postulate
لازم دانستن
ignored
بی اساس دانستن
wit
دانستن اموختن
abominate
مکروه دانستن
allows
روا دانستن
allowing
روا دانستن
allow
روا دانستن
ignore
بی اساس دانستن
trivialises
بی اهمیت دانستن
deified
خدا دانستن
deifies
خدا دانستن
deify
خدا دانستن
deifying
خدا دانستن
wits
دانستن اموختن
to make a point of
ضروری دانستن
consubstantiate
هم جنس دانستن
knowledge of a language
دانستن زبانی
to deesm a
صلاح دانستن
superannuate
متروکه دانستن
required
لازم دانستن
fault
مقصر دانستن
to d. a pratice
کاریرا بد دانستن
faulted
مقصر دانستن
mislike
بد دانستن انزجار
to consider as agood a
شگون دانستن
requires
لازم دانستن
requiring
لازم دانستن
exteriorize
فاهری دانستن
to reproach an act
کاری را بد دانستن
foreknow
از پیش دانستن
intitle
مستحق دانستن
illegalize
غیرقانونی دانستن
require
لازم دانستن
to deesm a
مقتضی دانستن
make much of
مهم دانستن
to fancy oneself
خودراکسی دانستن
to know for certain
یقین دانستن
faults
مقصر دانستن
sanction
دارای مجوزقانونی دانستن
adjudged
مقرر داشتن دانستن
adjudges
مقرر داشتن دانستن
i reckon one wise
کسی را خردمند دانستن
sanctioned
دارای مجوزقانونی دانستن
sanctions
دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning
دارای مجوزقانونی دانستن
account
تخمین زدن دانستن
hypostatize or size
ذات جدا دانستن
ascribe
اسناد دادن دانستن
ascribed
اسناد دادن دانستن
ascribes
اسناد دادن دانستن
ascribing
اسناد دادن دانستن
adjudging
مقرر داشتن دانستن
superannuate
بازنشسته دانستن یاشدن
to rule out
غیر قابل دانستن
to rule out
رد کردن بی ربط دانستن
loth
بیزار بودن از بد دانستن
to take with a grain of salt
اغراق امیز دانستن
entitles
حق دادن مستحق دانستن
entitle
حق دادن مستحق دانستن
entitling
حق دادن مستحق دانستن
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
esteem
لایق دانستن محترم شمردم
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
deprecates
قبیح دانستن ناراضی بودن از
to give priority to
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
inculpate
تهمت زدن به مقصر دانستن
deprecated
قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecate
قبیح دانستن ناراضی بودن از
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
justifying
تصدیق کردن ذیحق دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff.
فوت وفن کاری را دانستن
wist
دانستن گذشته فعل wit
intitule
لقب دادن مستحق دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
To value somebodys acvice .
قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
presumes
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
put the question
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
To know it backwards.
مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
presume
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
to lay the blame on someone
تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to take for gospel
مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
daemon
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com