English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
step قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
stepping قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
Other Matches
subalpine ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
mountainsides دامنه
ranged دامنه
mountainside دامنه
hillside دامنه
foot دامنه
skirted دامنه
hillsides دامنه
scope دامنه
skirts دامنه
slopes دامنه
sloped دامنه
slope دامنه
range دامنه
talus دامنه
brae دامنه
skirt دامنه
tails دامنه
tailed دامنه
tail دامنه
amplitude دامنه
magnitude دامنه
ranges دامنه
range expression عبارت دامنه
maximum amplitude دامنه حداکثر
criteria range دامنه ملاک
one tailed test ازمون یک دامنه
range format قالب دامنه
pulse amplitude دامنه تپش
double amplitude دامنه دوبل
range of stress دامنه تنش
discriminating range دامنه افتراق
interval confidence دامنه اطمینان
total amplitude of oscillation دامنه کل نوسان
tooth flank دامنه دندانه
am مدولاسیون دامنه
f.of mountain دامنه کوه
midrange میان دامنه
talus دامنه تالیوز
talus دامنه سنگلاخی
feet پایین دامنه
wave amplitude دامنه موج
talus meterial واریزه دامنه
two tailed test ازمون دو دامنه
frequency response خم دامنه- بسامد
tropic range دامنه استوایی
hill side دامنه تپه
hillside دامنه کوه
impluse amplitude دامنه ایمپولز
scope دامنه رسیدگی
flanking دامنه جناح
flanked دامنه جناح
flank دامنه جناح
hillsides دامنه کوه
vibration amplitude دامنه ارتعاش
amplitude دامنه بزرگی
ranged دامنه تغییرات
class interval دامنه طبقه
range دامنه تغییرات
tolerances دامنه تغییرات
tolerance دامنه تغییرات
range دامنه [ریاضی]
amplitude of oscillation دامنه نوسان
amplitude of vibration دامنه ارتعاش
audibility range دامنه شنودپذیری
audio frequency دامنه شنودپذیری
ranges دامنه تغییرات
restriction of range محدودیت دامنه
range of motion دامنه حرکت
range name نام دامنه
combe دامنه تپه
colluvial دامنه کوهی
amplitude modulation مدولاسیون دامنه
response amplitude دامنه پاسخ
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
domain of definition دامنه تعریف [ریاضی]
lifted بالارو دامنه بالابری
The matter assumed significant proportions. دامنه کار با لاگرفت
impluse amplitude دامنه ضربه جریان
lifting بالارو دامنه بالابری
foothill تپه دامنه کوه
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
purview دامنه شمول قانون
double apron fence سیم خاردار دو دامنه
skirting armor زره دامنه تانک
magnitude of alternating current دامنه جریان متناوب
domain of a function دامنه یک تابع [ریاضی]
modular range دامنه تغییرات مدول
lifts بالارو دامنه بالابری
lift بالارو دامنه بالابری
interquartile range دامنه میان چالاکی
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
tidal range دامنه جذر و مد دریایی
ridge پشته تپههای دامنه کوه
ridges پشته تپههای دامنه کوه
sidehill واقع در کنار تپه دامنه
foot hill تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
neap range دامنه نوسان جزر و مدضعیف
skirts دامنه کوه حومه شهر
skirt دامنه کوه حومه شهر
skirted دامنه کوه حومه شهر
set قراردادن
pose قراردادن
posing قراردادن
posed قراردادن
setting up قراردادن
poses قراردادن
sets قراردادن
coves خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
foehn باد خشک وگرم دامنه کوه
cove خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
damping factor نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
enclosing در جوف قراردادن
sabbattize سبت قراردادن
to hold responsible مسئول قراردادن
to lay it on with a trowel نهادن قراردادن
compacts تنگ هم قراردادن
compacting تنگ هم قراردادن
compacted تنگ هم قراردادن
compact تنگ هم قراردادن
positioned قراردادن یاگرفتن
plants در زمین قراردادن
position قراردادن یاگرفتن
enclose در جوف قراردادن
encloses در جوف قراردادن
plant در زمین قراردادن
graced موردلطف قراردادن
gracing موردلطف قراردادن
put upon طعمه قراردادن
put-upon طعمه قراردادن
to aim ones gun at هدف قراردادن
graces موردلطف قراردادن
laps رویهم قراردادن
marginalising در حاشیه قراردادن
subordinate تابع قراردادن
kennels درلانه قراردادن
cradle درگهواره قراردادن
subordinating تابع قراردادن
overlay رویهم قراردادن
overlaying رویهم قراردادن
overlays رویهم قراردادن
grace موردلطف قراردادن
to lay it on thick قراردادن کارگذاشتن
banter مورداستهزاء قراردادن
marginalized در حاشیه قراردادن
marginalize در حاشیه قراردادن
vise در پرس قراردادن
garlands درحلقه گل قراردادن
garland درحلقه گل قراردادن
marginalised در حاشیه قراردادن
marginalises در حاشیه قراردادن
subordinated تابع قراردادن
subordinates تابع قراردادن
kennel درلانه قراردادن
sample نمونه قراردادن
marginalizing در حاشیه قراردادن
marginalizes در حاشیه قراردادن
carry (something) out <idiom> گماردن ،قراردادن
sampled نمونه قراردادن
cradles درگهواره قراردادن
cradled درگهواره قراردادن
infrasound صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
fumarole شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
impressed : تحت تاثیر قراردادن
admires مورد شگفت قراردادن
admire مورد شگفت قراردادن
impresses : تحت تاثیر قراردادن
impressing : تحت تاثیر قراردادن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
To take into consideration. To consider. مورد توجه قراردادن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
admired مورد شگفت قراردادن
impress : تحت تاثیر قراردادن
lofts در زیر شیروانی قراردادن
loft در زیر شیروانی قراردادن
putting قراردادن تحمیل کردن بر
puts قراردادن تحمیل کردن بر
put قراردادن تحمیل کردن بر
solarize درمعرض افتاب قراردادن
fool around خود را مسخره قراردادن
goof around خود را مسخره قراردادن
fixes تعیین کردن قراردادن
fix تعیین کردن قراردادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com