Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
batch
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batches
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
Other Matches
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
putting
قرار دادن داده در پشته
dates
قرار دادن داده در یک متن
date
قرار دادن داده در یک متن
put
قرار دادن داده در پشته
puts
قرار دادن داده در پشته
capturing
قرار دادن داده در سیستم کامپیوتری
capture
قرار دادن داده در سیستم کامپیوتری
captures
قرار دادن داده در سیستم کامپیوتری
minor league
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
archive
قرار دادن داده در محیط ذخیره سازی
packing
قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
strobe
سیگنالی که بیان میکند داده معتبر در باس داده قرار دارد
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
authorized
در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
cellars
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellar
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
batches
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batch
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
gaps
عدد اضافی که به یک گروه داده اضافه میشود.
gap
عدد اضافی که به یک گروه داده اضافه میشود.
gathered
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
gather
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
installed
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
appointed
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
deployed
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
applied
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
inserted
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
duct
لولهای که حاوی کابل هایی است که اطراف یک گروه کابل یک پوشش محافظ قرار دارد
packet
گروه بیت داده که به صورت گروهی از یک گره به دیگری روی شبکه ارسال می شوند
packets
گروه بیت داده که به صورت گروهی از یک گره به دیگری روی شبکه ارسال می شوند
firmware
RO قرار داده شده است ابزار استوار
packing
برنامهای که داده را در فضاهای ذخیره سازی کوچک قرار میدهد
integral controller
واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
storing
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
immediate
دستیابی سریع به داده چرا که در فیلد آدرس دستور قرار دارد
sequences
بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
sequence
بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد
slip sheet
صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
sequence
تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
sequences
تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
down line processor
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
cordon bleu
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
row
قرار دادن
lay
قرار دادن
parked
قرار دادن
set
قرار دادن
rowed
قرار دادن
sets
قرار دادن
parks
قرار دادن
superpose
قرار دادن
underexpose
قرار دادن
putting
قرار دادن
puts
قرار دادن
rows
قرار دادن
placements
قرار دادن
placement
قرار دادن
setting up
قرار دادن
put
قرار دادن
relative location
قرار دادن
posit
قرار دادن
individuate
تک قرار دادن
makes
قرار دادن
locating
قرار دادن
park
قرار دادن
settles
قرار دادن
make
قرار دادن
locates
قرار دادن
pack
قرار دادن
locate
قرار دادن
lodged
قرار دادن
settle
قرار دادن
located
قرار دادن
lays
قرار دادن
lodge
قرار دادن
packs
قرار دادن
lodges
قرار دادن
binary coded decimal
سیستم کدگذاری در کامپیوترکه در ان همه ارقام دهدهی توسط گروه 4 تائی از 0 و 1ها نمایش داده میشود اعداد اعشاری با کد دودوئی
decimal
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
worded
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
shuttle
ماکو
[وسیله ای که نخ پود در آن قرار گرفته و بین نخ های تار عبور داده می شود.]
DD/D
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
decimals
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
word
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
range
در طبقه قرار دادن
encapsulate
در محفظهای قرار دادن
encapsulates
در محفظهای قرار دادن
doubted
موردتردید قرار دادن
doubting
موردتردید قرار دادن
doubts
موردتردید قرار دادن
utilises
در دسترس قرار دادن
ranged
در طبقه قرار دادن
place at disposal
در دسترس قرار دادن
utilize
در دسترس قرار دادن
ranges
در طبقه قرار دادن
lead by the nose
الت قرار دادن
treat
موردعمل قرار دادن
utilises
مورداستفاده قرار دادن
treated
موردعمل قرار دادن
treats
موردعمل قرار دادن
doubt
موردتردید قرار دادن
utilised
در دسترس قرار دادن
back-up
پشت قرار دادن
utilizes
مورداستفاده قرار دادن
utilizing
در دسترس قرار دادن
plebeianize
جزوتوده قرار دادن
laminate
رویهم قرار دادن
modeled
نمونه قرار دادن
compacts
تنگ هم قرار دادن
modelled
نمونه قرار دادن
utilize
مورداستفاده قرار دادن
models
نمونه قرار دادن
compacting
تنگ هم قرار دادن
couched
درلفافه قرار دادن
model
نمونه قرار دادن
utilised
مورداستفاده قرار دادن
utilising
مورداستفاده قرار دادن
couches
درلفافه قرار دادن
inprocess
درجریان قرار دادن
utilizes
در دسترس قرار دادن
back up
پشت قرار دادن
boxed
قرار دادن در یک جعبه
couch
درلفافه قرار دادن
utilizing
مورداستفاده قرار دادن
utilising
در دسترس قرار دادن
prifixal
در جلوچیزی قرار دادن
enfilade
روبروی هم قرار دادن
places
قرار دادن گماردن
put in
قرار دادن چیزی در
sides
در یکسو قرار دادن
place
قرار دادن گماردن
compact
تنگ هم قرار دادن
to put down
پایین قرار دادن
put to
در تنگنا قرار دادن
oppress
درمضیقه قرار دادن
oppresses
درمضیقه قرار دادن
include
قرار دادن شمردن
includes
قرار دادن شمردن
encapsulating
در محفظهای قرار دادن
to lead by the nose
الت قرار دادن
prefers
جلو قرار دادن
lapped
رویهم قرار دادن
prifix
در جلوچیزی قرار دادن
collimate
موازی قرار دادن
subjected
در معرض قرار دادن
meddle
در وسط قرار دادن
subjecting
در معرض قرار دادن
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
meddled
در وسط قرار دادن
subjects
در معرض قرار دادن
colocate
در مجاور هم قرار دادن
meddles
در وسط قرار دادن
colocate
درمجاورت هم قرار دادن
compacted
تنگ هم قرار دادن
subject
در معرض قرار دادن
placing
قرار دادن گماردن
prefer
جلو قرار دادن
mans
قرار دادن سرنشین
oppressing
درمضیقه قرار دادن
emplace
در محلی قرار دادن
pronate
دمر قرار دادن
sandwiches
در تنگنا قرار دادن
obligate
در محظور قرار دادن
preferring
جلو قرار دادن
man
قرار دادن سرنشین
lap
رویهم قرار دادن
set of the sails
قرار دادن بادبانها
impacts
زیرفشار قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com