Total search result: 211 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
intruder |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
intruders |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
|
|
Search result with all words |
|
substitute |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
substituted |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
substituting |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
superimpose |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
superimposes |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
superimposing |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
Other Matches |
|
put in |
قرار دادن چیزی در |
inserting |
قرار دادن چیزی در چیزی |
inserts |
قرار دادن چیزی در چیزی |
insert |
قرار دادن چیزی در چیزی |
embowel |
در شکم چیزی قرار دادن |
setover |
روی چیزی قرار دادن |
contains |
قرار دادن چیزی در درون |
contained |
قرار دادن چیزی در درون |
contain |
قرار دادن چیزی در درون |
exchanges |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchange |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchanging |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchanged |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
position |
قرار دادن چیزی در محل خاص |
positioned |
قرار دادن چیزی در محل خاص |
superposition |
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر |
carry |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carries |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carrying |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
underlie |
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن |
underlies |
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن |
underlain |
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن |
stack |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
stacks |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
stacked |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
classifying |
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن |
classifies |
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن |
classify |
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن |
underlays |
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین |
underlay |
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
postures |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
posture |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
postured |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
posturing |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
superimposition |
قرار گیری برروی چیز دیگر |
endomorph |
بلوری که درجوف بلور دیگر قرار دارد |
to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
ferried |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferries |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferry |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferrying |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
located |
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن |
locating |
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن |
locate |
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن |
locates |
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن |
slip sheet |
صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده |
dials |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
dialled |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
dialed |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
dial |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
continue |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
continues |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
pass on <idiom> |
رد کردن چیزی که دیگر |
square away |
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن |
lose |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
loses |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
to p on one thing to another |
چیزی را به چیز دیگر انداختن |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
concertina fold |
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد |
completes |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
interchanges |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
interchanging |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
completed |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
interchanged |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
substitution |
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر |
interchange |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
complete |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
completing |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
She turned the conversation to another subject. |
او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد. |
changer |
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند |
alternatives |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
inclusive |
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود |
shares |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
alternative |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
shared |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
share |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
top |
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد |
superimposes |
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر |
superimposing |
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر |
encapsulated |
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد |
superimpose |
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر |
reentrant subroutine |
زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود |
ecphora |
پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.] |
factors |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
factor |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
interfere |
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن |
interfered |
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن |
interferes |
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن |
to lose track [of] |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
to put any one up to something |
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن |
defined |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
define |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
defines |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
defining |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
expand |
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی |
expanding |
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی |
expands |
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی |
putting |
قرار دادن |
packs |
قرار دادن |
locate |
قرار دادن |
rows |
قرار دادن |
rowed |
قرار دادن |
makes |
قرار دادن |
row |
قرار دادن |
make |
قرار دادن |
placements |
قرار دادن |
pack |
قرار دادن |
lodge |
قرار دادن |
placement |
قرار دادن |
posit |
قرار دادن |
lays |
قرار دادن |
lay |
قرار دادن |
lodged |
قرار دادن |
put |
قرار دادن |
lodges |
قرار دادن |
individuate |
تک قرار دادن |
puts |
قرار دادن |
underexpose |
قرار دادن |
setting up |
قرار دادن |
set |
قرار دادن |
sets |
قرار دادن |
relative location |
قرار دادن |
parked |
قرار دادن |
located |
قرار دادن |
locates |
قرار دادن |
parks |
قرار دادن |
superpose |
قرار دادن |
locating |
قرار دادن |
settle |
قرار دادن |
park |
قرار دادن |
settles |
قرار دادن |
to rub a thing in |
چیز دیگر دادن |
meddles |
در وسط قرار دادن |
meddled |
در وسط قرار دادن |
pile up <idiom> |
روی هم قرار دادن |
sandwich |
در تنگنا قرار دادن |
sandwiched |
در تنگنا قرار دادن |
meddle |
در وسط قرار دادن |
immurement |
در دیوار قرار دادن |
emplace |
در محلی قرار دادن |
sandwiches |
در تنگنا قرار دادن |
purgatory |
در برزخ قرار دادن |
to put down |
پایین قرار دادن |
treats |
موردعمل قرار دادن |
oppressing |
درمضیقه قرار دادن |
oppresses |
درمضیقه قرار دادن |
oppress |
درمضیقه قرار دادن |
prefer |
جلو قرار دادن |
compact |
تنگ هم قرار دادن |
compacts |
تنگ هم قرار دادن |
preferring |
جلو قرار دادن |
prefers |
جلو قرار دادن |
compacting |
تنگ هم قرار دادن |
treat |
موردعمل قرار دادن |
enfilade |
روبروی هم قرار دادن |
treated |
موردعمل قرار دادن |
lapped |
رویهم قرار دادن |
lap |
رویهم قرار دادن |
compacted |
تنگ هم قرار دادن |
utilize |
مورداستفاده قرار دادن |
include |
قرار دادن شمردن |
to lead by the nose |
الت قرار دادن |
laminate |
رویهم قرار دادن |
model |
نمونه قرار دادن |
modeled |
نمونه قرار دادن |
modelled |
نمونه قرار دادن |
models |
نمونه قرار دادن |
doubt |
موردتردید قرار دادن |
doubted |
موردتردید قرار دادن |
subjecting |
در معرض قرار دادن |
impact |
زیرفشار قرار دادن |
mans |
قرار دادن سرنشین |
utilize |
در دسترس قرار دادن |
utilizes |
مورداستفاده قرار دادن |
utilizes |
در دسترس قرار دادن |
subject |
در معرض قرار دادن |
utilizing |
مورداستفاده قرار دادن |
utilizing |
در دسترس قرار دادن |
subjects |
در معرض قرار دادن |
subjected |
در معرض قرار دادن |
impacts |
زیرفشار قرار دادن |
doubting |
موردتردید قرار دادن |
doubts |
موردتردید قرار دادن |
set of the sails |
قرار دادن بادبانها |
place |
قرار دادن گماردن |
lead by the nose |
الت قرار دادن |
man |
قرار دادن سرنشین |