English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
nolle prosequi قرار موقوفی تعقیب
Other Matches
verdict for staying the proceeding قرار منع تعقیب
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
venery تعقیب
chace تعقیب
pursuance تعقیب
clampdowns تعقیب
pursuit تعقیب
continuation تعقیب
right to sue حق تعقیب
following تعقیب
follow-ups تعقیب
follow-up تعقیب
pursuits تعقیب
prosecution تعقیب
prosecutions تعقیب
pursuant to در تعقیب
clampdown تعقیب
litigation تعقیب
in pursuance of در تعقیب
in continuation of در تعقیب
further to در تعقیب
chase تعقیب
chasing تعقیب
persecution تعقیب
chases تعقیب
chased تعقیب
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
pursuable قابل تعقیب
prosecutable قابل تعقیب
nonsuit عدم تعقیب
chasing تعقیب کردن
nonsequitur عدم تعقیب
pursuit course مسیر تعقیب
nolle proseequi منع تعقیب
chases تعقیب کردن
indicter تعقیب کننده
indictor تعقیب کننده
tailing دنباله تعقیب
lay by the heels تعقیب کردن
lay fast by the heels تعقیب کردن
legal suit تعقیب قضایی
liable to prosecution مورد تعقیب
chaser تعقیب کننده
chased تعقیب کردن
traces تعقیب کردن
prosecutions تعقیب کننده
to follow up تعقیب کردن
traceable قابل تعقیب
pursues تعقیب کردن
pursuing تعقیب کردن
pursued تعقیب کردن
suability قابلیت تعقیب
traced تعقیب کردن
trace تعقیب کردن
prosecution تعقیب کننده
ensue تعقیب کردن
prosecuting تعقیب کردن
ensued تعقیب کردن
ensues تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
chasers تعقیب کننده
hue and cry تعقیب قاتل
sues تعقیب کردن
practicing تعقیب کردن
manhunt تعقیب جنایتکاران
manhunts تعقیب جنایتکاران
suing تعقیب کردن
trailer تعقیب کننده
trailers تعقیب کننده
pursuers تعقیب کننده
pursuer تعقیب کننده
practise تعقیب کردن
practises تعقیب کردن
practising تعقیب کردن
chace تعقیب کردن
sued تعقیب کردن
sue تعقیب کردن
prosecutes تعقیب کردن
prosecuted تعقیب کردن
prosecute تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
autotrack تعقیب خودکار
chivvying تعقیب کردن
chive تعقیب کردن
criminal prosecution تعقیب جزایی
chivying تعقیب کردن
drop track تعقیب موقوف
chase تعقیب کردن
indifferent بی طرف بی تعقیب
follow up تعقیب کردن
automatic tracking تعقیب خودکار
prosecutors تعقیب قانونی
prosecutor تعقیب قانونی
chivvied تعقیب کردن
chivvies تعقیب کردن
chivvy تعقیب کردن
tails تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
tail تعقیب کردن
track تعقیب کردن
tracked تعقیب کردن
tracks تعقیب کردن
automatic aiming تعقیب خودکار
suited تعقیب انطباق
impeachable قابل تعقیب
indictable قابل تعقیب
suit تعقیب انطباق
suits تعقیب انطباق
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
actionable قابل تعقیب قانونی
track mode روش تعقیب هدف
trail هدف را تعقیب کنید
track production شروع تعقیب هدف
absolution منع تعقیب کیفری
actionable قابل تعقیب در دادگاه
trailed هدف را تعقیب کنید
trailing هدف را تعقیب کنید
sued تعقیب قانونی کردن
sue تعقیب قانونی کردن
prosecuting تعقیب قانونی کردن
prosecutes تعقیب قانونی کردن
prosecuted تعقیب قانونی کردن
violation will be prosecuted متخلفین تعقیب خواهند شد
prosecute تعقیب قانونی کردن
trails هدف را تعقیب کنید
not liable to prosecution غیر قابل تعقیب
followed تعقیب کردن فهمیدن
follow تعقیب کردن فهمیدن
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
actions جریان حقوقی تعقیب
prosecution تعقیب قانونی پیگرد
indict تعقیب قانونی کردن
prosecutions تعقیب قانونی پیگرد
indicted تعقیب قانونی کردن
follows تعقیب کردن فهمیدن
action جریان حقوقی تعقیب
merged اعلام مسیر تعقیب
tracks تعقیب مسیر کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
track تعقیب مسیر کردن
suable قابل تعقیب قانونی
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
indicts تعقیب قانونی کردن
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
indicting تعقیب قانونی کردن
suing تعقیب قانونی کردن
astro tracker تعقیب کننده نجومی
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
litigates تعقیب قانونی کردن
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
drop track تعقیب را قطع کنید
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
give chase <idiom> تعقیب چیزی یا کسی
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
litigate تعقیب قانونی کردن
litigated تعقیب قانونی کردن
sues تعقیب قانونی کردن
follwer مقلد تعقیب کننده
litigating تعقیب قانونی کردن
chargeable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
arraignment احضار به محکمه تعقیب
coursed تعقیب کردن شکار از طرف سگ
suit خواست دادن تعقیب کردن
subchaser تعقیب کننده زیر دریایی
courses تعقیب کردن شکار از طرف سگ
penal <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
course تعقیب کردن شکار از طرف سگ
penal <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
practise or tice توط ئه دیدن تعقیب کردن
suited خواست دادن تعقیب کردن
chargeable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
punishable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com