English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (12 milliseconds)
English Persian
appointed days قرار های ملاقات
appointments قرار های ملاقات
dates [appointments] قرار های ملاقات
Search result with all words
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
assignation قرار ملاقات واگذاری
assignations قرار ملاقات واگذاری
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
rendezvous قرار ملاقات گذاشتن
tryst قرار ملاقات
tryst قرار ملاقات گذاشتن
trysts قرار ملاقات
trysts قرار ملاقات گذاشتن
calendar program ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
calendar program ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
I have a date with my fiandee. با نامزدم قرار ملاقات دارم
fix someone up with someone <idiom> واسطه برای قرار ملاقات دونفر
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment قرار ملاقات گذاشتن
miss an appointment از دست دادن قرار ملاقات
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
appointed day قرار ملاقات
appointment قرار ملاقات
date [appointment] قرار ملاقات
Other Matches
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
visits ملاقات
visit ملاقات
visited ملاقات
linkup ملاقات
visiting ملاقات
official meeting ملاقات رسمی
meeter ملاقات کننده
callers ملاقات کننده
stop by <idiom> ملاقات کردن
appointments وعده ملاقات
appointment وعده ملاقات
caller ملاقات کننده
concourse محل ملاقات
visiting hours ساعات ملاقات
revisit ملاقات مجدد
meetings ملاقات اجتماع
conjuncture ملاقات تصادفی
meetings ملاقات میتینگ
meeting ملاقات اجتماع
meeting ملاقات میتینگ
gang up ملاقات کردن
concourses محل ملاقات
audiences ملاقات رسمی
revisiting ملاقات مجدد
date [appointment] وعده ملاقات
revisits ملاقات مجدد
appointed day وعده ملاقات
resorted ملاقات مکرر
resort ملاقات مکرر
audience ملاقات رسمی
revisited ملاقات مجدد
resorts ملاقات مکرر
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
revisit دوباره ملاقات کردن
dates [appointments] وعده های ملاقات
visitant ملاقات کننده مهاجر
revisits دوباره ملاقات کردن
obtain an appointment وقت ملاقات گرفتن
revisited دوباره ملاقات کردن
redezvous رانده وو محل ملاقات
appointments وعده های ملاقات
revisiting دوباره ملاقات کردن
appointed days وعده های ملاقات
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
It was a mere accident that we met. ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
to arrive in good time خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekicks تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekick تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agenda لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
assembles انجمن کردن ملاقات کردن
assemble انجمن کردن ملاقات کردن
visits ملاقات کردن زیارت کردن
redezvous تلاقی کردن ملاقات کردن
visited ملاقات کردن زیارت کردن
visit ملاقات کردن زیارت کردن
assembled انجمن کردن ملاقات کردن
moonish بی قرار
dictums قرار
accords قرار
accorded قرار
accord قرار
arrangment قرار
writs قرار
black smiths, top swage قرار
writ قرار
swage قرار
at از قرار
at the rate of از قرار
restless بی قرار
dictum قرار
concord قرار
variable بی قرار
decisions قرار
arrangements قرار
stipulation قرار
rate قرار
decision قرار
arrangement قرار
variables بی قرار
equanimity قرار
accommodations قرار
rates قرار
accommodation قرار
setter قرار دهنده
permanent mold قرار می گیرند
stipulation قرار داد
lodge قرار دادن
lodges قرار دادن
lodged قرار دادن
marginal utility school قرار داد
to this effect ازاین قرار
lay قرار دادن
new deal قرار جدید
setters قرار دهنده
thus از این قرار
destinations را قرار می دهید
destination را قرار می دهید
stymied قرار گرفتن
make قرار دادن
makes قرار دادن
subcontract قرار دادفرعی
subcontracted قرار دادفرعی
subcontracting قرار دادفرعی
presumedly از قرار معلوم
pre arrengement قرار قبلی
pre arrangement قرار قبلی
subcontracts قرار دادفرعی
pousto قرار گاه
positioner قرار دهنده
stymie قرار گرفتن
stymieing قرار گرفتن
posit قرار دادن
stand قرار گرفتن
negotiatory قرار دادی
lays قرار دادن
fidgeted بی قرار بودن
fidgeting بی قرار بودن
fidget بی قرار بودن
agreed قرار شده
fidgets بی قرار بودن
encampments قرار گاه
encampment قرار گاه
dating قرار عشقی
decrees قرار دادگاه
decreeing قرار دادگاه
settle قرار دادن
decreed قرار دادگاه
agreement قرار قبول
decree قرار دادگاه
placement قرار دادن
placements قرار دادن
writs قرار دادگاه
writ قرار دادگاه
accordingly از همان قرار
it fell to my lot to go قرار شد من بروم
interlocutory decree قرار اعدادی
inquiet بی قرار دل واپس
individuate تک قرار دادن
stymies قرار گرفتن
fixity قرار پایداری
agreements قرار قبول
park قرار دادن
parked قرار دادن
broken weather هوای بی قرار
parks قرار دادن
arrest warrant قرار توقیف
bit mapped screen RA قرار گیرد
baffing wind بادبی قرار
arrest warrants قرار توقیف
settles قرار دادن
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … از قرار معلوم ...
arrangements قول و قرار
lies قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
located قرار دادن
lie قرار گرفتن
locates قرار دادن
writ of error قرار تصحیحی
writ of attachment قرار توقیف
locating قرار دادن
underexpose قرار دادن
packs قرار دادن
arrangement قول و قرار
evidently از قرار معلوم
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
set قرار دادن
sets قرار دادن
setting up قرار دادن
put قرار دادن
puts قرار دادن
putting قرار دادن
row قرار دادن
reportedly به قرار مسموع
locate قرار دادن
pack قرار دادن
reposing upon قرار گرفته بر
rowed قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com