English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
partitioning قسمت بندی کردن
Other Matches
divisions قسمت دسته بندی
division قسمت دسته بندی
benthic division قسمت بندی لایههای دریا
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
unified soil classification system (uscs نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
clerastory [ey] [بالاترین قسمت دیوار روی طاق یا ستون بندی روی شبستان کلیسا]
overstorey [بالاترین قسمت دیوار روی طاق یا ستون بندی روی شبستان کلیسا]
clerestory [ey] [بالاترین قسمت دیوار روی طاق یا ستون بندی روی شبستان کلیسا]
pratitioned data set مجموعه دادههای جزء بندی شده یا قسمت شده
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
divide قسمت کردن
partition قسمت کردن
sects قسمت کردن
divides قسمت کردن
partitions قسمت کردن
sect قسمت کردن
pouf قسمت پف کردن
whack up قسمت کردن
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
tierce به سه قسمت تقسیم کردن
subdevice قسمت کردن مجدد
departmentalize بچند قسمت کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
underpins پی بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
underpin پی بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
lacevi بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
caulk اب بندی کردن
batten down اب بندی کردن
seals اب بندی کردن
seal اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
sealing اب بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
outsides خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outside خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
groupage دسته بندی کردن
to lay out خیابان بندی کردن
compartmentalising فصل بندی کردن
subsumed رده بندی کردن
compartmentalises فصل بندی کردن
compartmentalized فصل بندی کردن
compartmentalize بخش بندی کردن
compartmentalising بخش بندی کردن
compartmentalize فصل بندی کردن
compartmentalises بخش بندی کردن
compartmentalised بخش بندی کردن
compartmentalised فصل بندی کردن
aggroup طبقه بندی کردن
resorted دسته بندی کردن
resort دسته بندی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
classifying رده بندی کردن
resorts دسته بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
packet بسته بندی کردن
subsumes رده بندی کردن
format قالب بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
to knock together سرهم بندی کردن
packets بسته بندی کردن
formats قالب بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
to pay court عرض بندی کردن
systemize طبقه بندی کردن
prioritize اولویت بندی کردن
grades درجه بندی کردن
prioritising اولویت بندی کردن
rating دسته بندی کردن
to categorize رده بندی کردن
systematization رده بندی کردن
grade درجه بندی کردن
packing بسته بندی کردن
to erect into دسته بندی کردن به
grade دسته بندی کردن
prioritizing اولویت بندی کردن
prioritizes اولویت بندی کردن
prioritized اولویت بندی کردن
ratings دسته بندی کردن
grades دسته بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
break down تقسیم بندی کردن
railroads سرهم بندی کردن
lot سهم بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
railroad سرهم بندی کردن
regimentalation دسته بندی کردن
compartmentalizing بخش بندی کردن
compartmentalizing فصل بندی کردن
compartmentalizes بخش بندی کردن
compartmentalizes فصل بندی کردن
subsuming رده بندی کردن
compartmentalized بخش بندی کردن
refomulate از نو فرمول بندی کردن
rate درجه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
to categorize طبقه بندی کردن
prioritises اولویت بندی کردن
prioritised اولویت بندی کردن
formulate فرمول بندی کردن
formulated فرمول بندی کردن
formulates فرمول بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
parcels بسته بندی کردن
parcel بسته بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com