English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English Persian
standard قسمت ساکن دستگاه
standards قسمت ساکن دستگاه
Search result with all words
housing چارچوب قسمت ساکن دستگاه
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
double housing planner دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
double standard planer دستگاه رنده با دو قسمت ساکن صفحه تراش استاندارددوبل
Other Matches
boring stay قسمت ساکن مقابل
stator قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
stand قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
subassembly قسمت فرعی دستگاه
major assembly قسمت عمده دستگاه
motor unit قسمت موتوروسیله دستگاه موتور
unit assembly یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
operations research تحقیقات از نظر کار و عملیات یک قسمت یا دستگاه
head stock قطعهای که قسمت مهم دستگاه بر ان قرار دارد
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
arithmatic unit قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
habitant ساکن
static ساکن
lodger ساکن
residing ساکن
lodgers ساکن
dwellings ساکن
abiding ساکن
occupants ساکن
resident ساکن
residents ساکن
statist ساکن
dead ساکن
inert ساکن
stationary ساکن
slack water اب ساکن
waveless ساکن
dwelling ساکن
occupant ساکن
quiescent ساکن
occupier ساکن
stiller ساکن
inmates ساکن
dweller ساکن
occupiers ساکن
still ساکن
abider ساکن
denizen ساکن
denizens ساکن
resting ساکن
inmate ساکن
domiciled ساکن
stilly ساکن
stills ساکن
inhabitant ساکن
stillest ساکن
irenic ساکن
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
freemen ساکن شهر
freeman ساکن شهر
abided ساکن شدن
easterners ساکن مشرق
abides ساکن شدن
Aborigine ساکن اولیه
quiet ساکن خاموش
quietest ساکن خاموش
northern ساکن شمال
colonised ساکن شدن در
sojourner ساکن موقتی
domiciled in tehran ساکن تهران
abide ساکن شدن
nonresidency غیر ساکن
pekingeses ساکن شهرپکن
pekineses ساکن شهرپکن
stagirite ساکن شهر
peoples ساکن شدن
pekinese ساکن شهرپکن
peopled ساکن شدن
nonresidence غیر ساکن
people ساکن شدن
rest position وضعیت ساکن
rest mass جرم ساکن
colonises ساکن شدن در
peopling ساکن شدن
inhabits ساکن شدن
denizen ساکن کردن
townies ساکن شهر
denizens ساکن کردن
pelagic ساکن دریا
seasider ساکن دریاکنار
calm ساکت ساکن
calmed ساکت ساکن
calmer ساکت ساکن
electrostatics الکتریسیته ساکن
dead load بار ساکن
calmest ساکت ساکن
calming ساکت ساکن
calms ساکت ساکن
inhabiting ساکن شدن
inhabit ساکن شدن
townie ساکن شهر
mountaineer ساکن کوه
mountaineers ساکن کوه
woodsy ساکن جنگل
colonising ساکن شدن در
colonize ساکن شدن در
dwelt ساکن بود
colonized ساکن شدن در
colonizes ساکن شدن در
earthling ساکن جهان
pacific اقیانوس ساکن
colonizing ساکن شدن در
settle ساکن کردن
settles ساکن کردن
easterner ساکن مشرق
silvicolous ساکن جنگل
rusticate ساکن ده شدن
dwelled ساکن بودن
lunarian ساکن ماه
isthmic ساکن تنگه
static electricity برق ساکن
levantine ساکن خاور
isthmian ساکن تنگه
populating ساکن شدن
level point سطح اب ساکن
populates ساکن شدن
populate ساکن شدن
static electricity الکتریسیته ساکن
idle position وضعیت ساکن
libyan ساکن لیبی
steadying ساکن شدن
levanter ساکن خاور
suburbanite ساکن حومه
sylvan ساکن جنگل
dwell ساکن بودن
dwells ساکن بودن
static charge برق ساکن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com