Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
major assembly
قسمت عمده دستگاه
Other Matches
major command
فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major activity
قسمت عمده فعالیت عمده
bulk
قسمت عمده
mass
قسمت عمده
masses
قسمت عمده
massing
قسمت عمده
marrow
مغز قسمت عمده
bone marrow
مغز قسمت عمده
marrows
مغز قسمت عمده
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
lifting body
هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
standard
قسمت ساکن دستگاه
standards
قسمت ساکن دستگاه
subassembly
قسمت فرعی دستگاه
double housing planner
دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
housing
چارچوب قسمت ساکن دستگاه
motor unit
قسمت موتوروسیله دستگاه موتور
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
operations research
تحقیقات از نظر کار و عملیات یک قسمت یا دستگاه
head stock
قطعهای که قسمت مهم دستگاه بر ان قرار دارد
column grinder
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
double standard planer
دستگاه رنده با دو قسمت ساکن صفحه تراش استاندارددوبل
arithmatic unit
قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
body
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
bodies
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
material
عمده
significant
عمده
copesetic
عمده
stapled
عمده
essentials
عمده
mainlines
عمده
mainlining
عمده
mainlined
عمده
mainline
عمده
staple
عمده
head
عمده
significantly
عمده
copacetic
عمده
substantive
[essential]
<adj.>
عمده
vital
<adj.>
عمده
stapling
عمده
quintessential
<adj.>
عمده
major
<adj.>
عمده
essential
<adj.>
عمده
chief
عمده
majoring
عمده
primary
عمده
chiefs
عمده
major
عمده
majored
عمده
bulk
عمده
principal
عمده
prima
عمده
leading
عمده
main
عمده
only
عمده
prime
عمده
materials
عمده
primes
عمده
principals
عمده
archical
عمده
primed
عمده
essential
عمده
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
wholesaler
عمده فروش
main body
عمده قوا
gross
عمده ناخالص
grossed
عمده ناخالص
grosser
عمده ناخالص
bulk
بصورت عمده
principal
عمده موکل
heft
بخش عمده
the great vassals
اقطاعداران عمده
wholesale
عمده فروشی
wholesalers
عمده فروش
dominant
نمایان عمده
grosses
عمده ناخالص
on
در مسیر عمده
grossest
عمده ناخالص
predominant
نافذ عمده
major command
یکان عمده
to sell
عمده فروختن
high road
جاده عمده
host troop
قوای عمده
lion's share
بخش عمده
be-all and end-all
عامل عمده
wholeseller
عمده فروش
major end item
اقلام عمده
end item
اقلام عمده
major sort
جورسازی عمده
major product
تولیدات عمده
major foul
خطای عمده
grossing
عمده ناخالص
leading
عمده برجسته
majors
اتحادیههای عمده
oeuvre
کار عمده
materially
بطور عمده
chiefly
بطور عمده
major assembly
قطعه عمده
central war
جنگ عمده
major depression
افسردگی عمده
gist
مطلب عمده
mainspring
سبب عمده
major
مهم عمده
motif
شکل عمده
majoring
مهم عمده
principals
عمده موکل
principal town
شهر عمده
principal cause
جهت عمده
majored
مهم عمده
motifs
شکل عمده
protagonists
بازیگر عمده
primary planets
سیارات عمده
protagonist
بازیگر عمده
primary center
مرکز عمده
squire
ملاک عمده
stapling
کالای عمده
bulk supply
اماد عمده
squires
ملاک عمده
stapled
کالای عمده
whole saler
عمده فروش
whole sale trade
عمده فروشی
whole sale dealer
عمده فروشی
staple
کالای عمده
whole prices
قیمتهای عمده
leading lady or man
بازیگر عمده
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
bulk cargo
بارحجیم بار عمده
vintners
عمده فروش شراب
commanded
یکان قرارگاه عمده
quantity discount
تخفیف عمده فروشی
piece deresistance
بخش عمده خوراک
quantity rebate
تخفیف عمده فروشی
command
یکان قرارگاه عمده
wholesalers
بازرگان عمده فروش
prime
عمده بار کردن
vintner
عمده فروش شراب
major term
شرط عمده واساسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com