English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
straight قسمت مستقیم
straighter قسمت مستقیم
straightest قسمت مستقیم
Search result with all words
backstraight قسمت دراز و مستقیم پیست
Other Matches
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
leveled مستقیم
straight line خط مستقیم
directs مستقیم
beeline خط مستقیم
attributive مستقیم
levelled مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
straightest مستقیم
straight line مستقیم
first-hand مستقیم
straight line code کد مستقیم
direct <adj.> مستقیم
level مستقیم
directed مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
firsthand مستقیم
straighter مستقیم
upstanding مستقیم
on line مستقیم
righting مستقیم
straightish مستقیم
right مستقیم
levels مستقیم
straight مستقیم
bee line خط مستقیم
righted مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct hits اصابت مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct control کنترل مستقیم
direct hit اصابت مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct material مواد مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
direct fire تیر مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
direct fire اتش مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
line storm طوفان مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
backstair غیر مستقیم
uniaxial bending خمش مستقیم
intuitions درک مستقیم
intuition درک مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
dressings مستقیم کنی
air line خط مستقیم هوایی
indirect غیر مستقیم
direct current جریان مستقیم
ambagious غیر مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
d.c جریان مستقیم
dressing مستقیم کنی
direct reading قرائت مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct process فرایند مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
hottest خط تلفن مستقیم
rectilinear مستقیم الخط
direct outlet ابگیر مستقیم
spur offtake ابگیر مستقیم
d.c. جریان مستقیم
hotter خط تلفن مستقیم
hot خط تلفن مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
specific cost هزینه مستقیم
airlines خط مستقیم هوایی
wall pass پاس مستقیم
positive relation رابطه مستقیم
video disk دسترسی مستقیم
uncurl مستقیم شدن
through call مکالمه مستقیم
straight edge لبه مستقیم
on line help کمک مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
Go straight ahead. مستقیم بروید.
straight line بخط مستقیم
airline خط مستقیم هوایی
straightening flute drill مته مستقیم
straight line دارای خط مستقیم
random access دستیابی مستقیم
sonna deung koot دست مستقیم
highroad صراط مستقیم
highroads صراط مستقیم
straight position فرم مستقیم
direct object مفعول مستقیم
aright مستقیم مستقیما
sideway غیر مستقیم
rectiliner مستقیم الخط
directness مستقیم بودن
visual fire تیر مستقیم
proximate بیفاصله مستقیم
proximate cause علت مستقیم
fire شوت محکم و مستقیم
straight bar میل گرد مستقیم
direct quenching سخت گردانی مستقیم
directs : مستقیم معطوف داشتن
staight thrust حمله ساده مستقیم
direct oration گفته یا قول مستقیم
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
direct memory access دستیابی مستقیم به حافظه
detour behavior رفتار غیر مستقیم
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct reading instrument دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion نقل قول مستقیم
down hill casting ریخته گری مستقیم
helm زاویه سکان از خط مستقیم
direct casting ریخته گری مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
stiff مستقیم چوب شده
helms زاویه سکان از خط مستقیم
stiffer مستقیم چوب شده
stiffest مستقیم چوب شده
direct absorption process فرایند جذب مستقیم
point blank روبه نشان مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
fires شوت محکم و مستقیم
fired شوت محکم و مستقیم
direct access method روش دستیابی مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com