Dictiornary-Farsi | قضاوت ارزشی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 116 (7 milliseconds)

English	Persian
value judgement	قضاوت ارزشی
value judgements	قضاوت ارزشی


Search result with all words

normative economics	اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
Other Matches

Judge not , that ye be not judged. <proverb>	قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
trivalent	سه ارزشی
worth a cent <idiom>	با هر ارزشی
ad velorem	ارزشی
single valued	تک ارزشی
univalent	یک ارزشی
two valued	دو ارزشی
multivalued	چند ارزشی
value judgment	داوری ارزشی
monobasic acid	اسید یک ارزشی
quadrivalent	چهار ارزشی
value trace	اثر ارزشی
foreign value system	نظام ارزشی بیگانه
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
average	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
assessed value	ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
averaged	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averages	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaging	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
goldbrick	جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
verdict	قضاوت
arret	قضاوت
judgeship	قضاوت
judgment	قضاوت
adjudication	قضاوت
jurisdication	قضاوت
verdicts	قضاوت
judgement	قضاوت
judgements	قضاوت
judgments	قضاوت
bench	مسند قضاوت
decrees	قضاوت تصویبنامه
benches	مسند قضاوت
absolute judgment	قضاوت مطلق
pass a judgement	قضاوت کردن
jurisdication	حق قضاوت قلمرو
judicable	قابل قضاوت
formal logic	قضاوت سطحی
judging	قضاوت کردن
exclusive jurisdiction	حق قضاوت استثنایی
exclusive jurisdiction	حق قضاوت کنسولی
comparative judgement	قضاوت تطبیقی
witting	هوش قضاوت
decreeing	قضاوت تصویبنامه
decreed	قضاوت تصویبنامه
decree	قضاوت تصویبنامه
advise	قضاوت کردن
judge	قضاوت کردن
sentence	رای قضاوت
jurisdiction	قضاوت کردن
judges	قضاوت کردن
sentencing	رای قضاوت
sentences	رای قضاوت
equanimity	قضاوت منصفانه
justify	قضاوت کردن
judged	قضاوت کردن
justifies	قضاوت کردن
justifying	قضاوت کردن
to hold the scales even	بی طرفانه قضاوت کردن
prejudgment	قضاوت قبل از وقوع
bet on the wrong horse <idiom>	قضاوت اشتباه درموردچیزی
uncharitable	سخت گیردر قضاوت
levelheaded	دارای قضاوت صحیح
law of comparative judgement	قانون قضاوت تطبیقی
erred	بغلط قضاوت کردن
view	چشم انداز قضاوت
tribunate	مقام یامسند قضاوت
judgments	رای دادگاه قضاوت
judgements	رای دادگاه قضاوت
judgement	رای دادگاه قضاوت
viewed	چشم انداز قضاوت
viewing	چشم انداز قضاوت
views	چشم انداز قضاوت
errs	بغلط قضاوت کردن
expertize	استادانه قضاوت کردن
common sense	قضاوت صحیح حس عام
forjudge	از پیش قضاوت کردن
measurement	روش قضاوت چیزی
forejudge	از پیش قضاوت کردن
measurements	روش قضاوت چیزی
err	بغلط قضاوت کردن
bencher	کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
performance	روش قضاوت کارایی سیستم
prejudge	بدون رسیدگی قضاوت کردن
judicious	دارای قوه قضاوت سلیم
it is hard to say	به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
prejudging	بدون رسیدگی قضاوت کردن
bench	کرسی قضاوت جای ویژه
prejudged	بدون رسیدگی قضاوت کردن
meier art judgement test	ازمون قضاوت هنری مایر
prejudges	بدون رسیدگی قضاوت کردن
advising	قضاوت کردن پند دادن
advises	قضاوت کردن پند دادن
partial jurisdiction	حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
benches	کرسی قضاوت جای ویژه
performances	روش قضاوت کارایی سیستم
One must not judge by appearances .	بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudices	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
benches	روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
can't see the forest for the trees <idiom>	ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
be raise to the bench	بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
praetorian	وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
bench	روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
Doom	[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover <idiom>	[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
judicature	هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judiciousness	قضاوت درست تشخیص درست
judging	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن