Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
fragment
قطعات متلاشی خردکردن
fragmenting
قطعات متلاشی خردکردن
fragments
قطعات متلاشی خردکردن
Other Matches
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
on board spares
قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
new work
عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
cannibalizes
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
bin storage
انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
bin storage space
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
disjointed
متلاشی
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
crack-up
متلاشی شدن
crack up
متلاشی شدن
disjoin
منفصل متلاشی
fragmentate
متلاشی کردن
hackle
متلاشی کردن
to wreck
متلاشی کردن
disintegrating
متلاشی شدن یاکردن
disintegrates
متلاشی شدن یا کردن
disintegrates
متلاشی شدن یاکردن
disintegrate
متلاشی شدن یا کردن
disintegrate
متلاشی شدن یاکردن
to fall in
متلاشی شدن
[ساختمان]
to collapse
متلاشی شدن
[ساختمان]
to cave in
متلاشی شدن
[ساختمان]
disintegrating slag
سرباره متلاشی شده
wrecking
خرد و متلاشی شدن
wrecks
خرد و متلاشی شدن
disintegrating
متلاشی شدن یا کردن
to demolish a building
متلاشی کردن ساختمانی
wreck
خرد و متلاشی شدن
to tear down a building
متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building
متلاشی کردن ساختمانی
squelches
خردکردن
steamrollers
خردکردن
squelch
خردکردن
fritter
خردکردن
squelching
خردکردن
steamrollering
خردکردن
steamrollered
خردکردن
pestle
خردکردن
crush
خردکردن
crushed
خردکردن
crushes
خردکردن
steamroller
خردکردن
pestles
خردکردن
mince
خردکردن
minces
خردکردن
squelched
خردکردن
fragmentate
خردکردن
crash
خردکردن
crashing
خردکردن
crashingly
خردکردن
batter
خردکردن
batters
خردکردن
breaks
خردکردن
break
خردکردن
hash
خردکردن
to chaw up
خردکردن
to beat in
خردکردن
to break in flinders
خردکردن
to break in pieces
خردکردن
crashes
خردکردن
to beat down
خردکردن
crashed
خردکردن
fritters
خردکردن
comminute
خردکردن
to hew to pleces
خردکردن
to stamp out
خردکردن
to cut up
خردکردن
decompose
تجزیه کردن متلاشی شدن
decomposes
تجزیه کردن متلاشی شدن
dispersion
متلاشی شدن خاکدانه ها به ذرات
fissionable
قابل تجزیه متلاشی شونده
swot
خردکننده خردکردن
swots
خردکننده خردکردن
devil
با ماشین خردکردن
swotted
خردکننده خردکردن
swotting
خردکننده خردکردن
devils
با ماشین خردکردن
splinters
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splintered
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splinter
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splintering
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
mashed
نرم کردن خردکردن
mash
نرم کردن خردکردن
mashes
نرم کردن خردکردن
to carven meat
گوشت رادرسرسفره خردکردن
to break up
منحل کردن خردکردن
change
معاوضه کردن خردکردن
mashing
نرم کردن خردکردن
grind
اسیاب کردن خردکردن
hacks
خردکردن بیل زدن
hacked
خردکردن بیل زدن
changing
معاوضه کردن خردکردن
changes
معاوضه کردن خردکردن
changed
معاوضه کردن خردکردن
hack
خردکردن بیل زدن
grinds
اسیاب کردن خردکردن
hewn
قطع کردن خردکردن
masher
الت قطع کردن یا خردکردن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
to chop meat
گوشت خردکردن یاقیمه کدرن
something collapses like a card of house
متلاشی شدن چیزی مانند ساختمان از ورقهای بازی
maul
ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
mauled
ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
mauls
ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
mauling
ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
smithereens
قطعات
main members
قطعات اصلی
parts peculiar
قطعات اختصاصی
parts peculiar
قطعات مخصوص
parts list
فهرست قطعات
bill of material
صورت قطعات
trilcgy
یا قطعات سه گانه
analecta
قطعات ادبی
parts list
لیست قطعات
flinders
قطعات شکسته
component drawing
رسم قطعات
cable accessory
قطعات کابل
shell fragments
قطعات گلوله
common hardware
قطعات عمومی
chrestomathy
قطعات برگزیده
chrestomathy
قطعات منتخب
common items
قطعات عمومی
chosen fragments
قطعات منتخبه
common parts
قطعات عمومی
chosen fragments
قطعات گزیده
table of replaceable partes
فهرست قطعات
staff section
قطعات سمبه
end product
مجموعه قطعات
spare parts
قطعات یدکی
repair parts
قطعات یدکی
parts
قطعات یدکی
shatters
قطعات شکسته
shatter
قطعات شکسته
web stiffeners
قطعات تقویتی
fractured
مو برداشتن قطعات و وسایل
catalogues
لیست قطعات کاتالوگ
assembles
سوار کردن قطعات
catalogued
لیست قطعات کاتالوگ
fractures
مو برداشتن قطعات و وسایل
catalogs
لیست قطعات کاتالوگ
renovation
تجدید قطعات کردن
catalogue
لیست قطعات کاتالوگ
object assembly test
ازمون الحاق قطعات
assembled
سوار کردن قطعات
cataloguing
لیست قطعات کاتالوگ
assemble
سوار کردن قطعات
cataloging
لیست قطعات کاتالوگ
fracture
مو برداشتن قطعات و وسایل
nomenclature
نام گذاری قطعات
common parts
قطعات یدکی عمومی
bottom casting
قطعات ریخته گی بسته
authorized parts list
سهمیه مجاز قطعات
analects
قطعات ادبی منتخبات
authorized parts list
لیست قطعات مجاز
rebuilds
نوسازی کردن قطعات
fracturing
مو برداشتن قطعات و وسایل
rebuild
نوسازی کردن قطعات
invar struts
قطعات فلزی ضد انبساط
investment castings
قطعات ریخته گی بسته
cataloged
لیست قطعات کاتالوگ
bitty
متشکل از قطعات ریز
collapse
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsed
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
match mark
جفتن و جور کردن قطعات
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
end product
قطعات حاصله دستگاه نهایی
shard
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
blocky
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
shards
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
weldment
قطعات بهم جوش خورده
wiggly block test
ازمون قطعات موج دار
phrasing
ترتیب بندی قطعات موسیقی
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
component change order
دستور تغییر قطعات یک وسیله
quadrat
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
materiel history
خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com