Total search result: 203 (38 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
To sever ones ties . to lose interest. |
قطع علاقه کردن |
|
|
Search result with all words |
|
disinterest |
بی علاقه کردن بی علاقه شدن |
to pique |
علاقه مند کردن |
Other Matches |
|
interest |
علاقه . |
fondness |
علاقه |
nonchalant |
بی علاقه |
affection |
علاقه |
stomachy |
بی علاقه |
binds |
علاقه |
bind |
علاقه |
disinterested |
: بی علاقه |
uninterested |
بی علاقه |
penchant |
علاقه |
tie |
علاقه |
interests |
علاقه . |
unresponsive |
بی علاقه |
ties |
علاقه |
interest |
علاقه |
interests |
علاقه |
self concern |
علاقه بنفس |
enthusiasts |
علاقه مند |
consuming |
علاقه-عشق |
disinterest |
علاقه نداشتن |
tendency |
علاقه مختصر |
concerned |
علاقه مند |
calf love |
علاقه دمدمی |
renunciation |
قطع علاقه |
tendencies |
علاقه مختصر |
interested |
علاقه مند |
property |
علاقه مایملک |
beloved |
مورد علاقه |
disaffection |
عدم علاقه |
fondly |
از روی علاقه |
enthusiastic |
علاقه مند |
enthusiast |
علاقه مند |
it is of interest to me |
من در ان علاقه مندم |
put up with <idiom> |
علاقه مند |
necrophagia |
علاقه به اجساد |
laceman |
علاقه بند |
focal point |
علاقه - سرگرمی |
liking |
ذوق علاقه |
interestedness |
علاقه مندی |
(not one's) cup of tea <idiom> |
علاقه ویژه |
going for (someone) <idiom> |
علاقه کسی |
fanciest |
تفننی علاقه داشتن به |
uniterested |
بی علاقه بی دخل وتصرف |
fancy |
تفننی علاقه داشتن به |
fancying |
تفننی علاقه داشتن به |
fancies |
تفننی علاقه داشتن به |
heterosexuality |
علاقه بجنس مخالف |
fancied |
تفننی علاقه داشتن به |
You have piqued my interest in ... |
تو من را به ... علاقه مند کردی. |
To be interested in ( keen on ) some thing . |
به چیزی علاقه داشتن |
fancy free |
بی علاقه عاری از عشق |
unconcern |
عدم علاقه خونسردی |
disaffect |
از علاقه و محبت کاستن |
shebang |
امر مورد علاقه |
spelunking |
علاقه به غار شناسی |
interested parties |
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند |
earnest |
سنگین علاقه شدید به چیزی |
He takes ( heels) much interest in politics. |
به سیاست خیلی علاقه دارد |
I have lost my interest in football . |
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم |
idiopathy |
علاقه خاص ناخوشی جداگانه |
wanderlust |
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی |
uncommunicative |
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر |
turfman |
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی |
It is of no interest to me at all. |
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم |
lady's man |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
bookworm |
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد |
ladies' man |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
adonis |
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود |
ladies' men |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
bookworms |
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد |
heterosexual |
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف |
theatre fiend |
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر |
heterosexuals |
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف |
shrug your shoulders <idiom> |
نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح] |
the iron interest |
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند |
aficionado |
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است. |
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> |
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود. |
association for women in computing |
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند |
addict |
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است |
fiend |
دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند] |
nympholepsy |
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول |
May be I can interest you in this issue . |
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم |
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. |
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود. |
hackers |
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه |
hacker |
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه |
feather-bedding |
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود |
feather bedding |
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود |
ri/sme |
سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing |
bisexuals |
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود |
bisexual |
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود |
letter of intent |
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله |
apolitical |
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی |
special interest groups |
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه |
zeal |
ذوق شور وطن عشق و علاقه به وطن |
localism |
ایین محلی علاقه محلی |
Mejidian style |
طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.] |
gold washing |
شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.] |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |