English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
heart is in the right place <idiom> قلب مهربان داشتن
Other Matches
mild مهربان
good natured مهربان
good hearted مهربان
meek مهربان
blithe مهربان
kindly مهربان
debonnaire مهربان
couthie مهربان
comkpliant مهربان
bighearted مهربان
benignant مهربان
good-natured مهربان
merciful مهربان
opens مهربان رک گو
milder مهربان
mildest مهربان
benign مهربان
benignly مهربان
open مهربان رک گو
opened مهربان رک گو
affectionate مهربان
endearing مهربان
tender minded مهربان
affable مهربان
heart-warming مهربان
well-disposed مهربان
affetionate مهربان
accomodating مهربان
kind-hearted مهربان
warmheartedness مهربان
charitable مهربان
good مهربان
compassionate مهربان
gentlest مهربان
kind hearted مهربان
gentle مهربان
kindhearted مهربان
condescending مهربان
complaisant مهربان
gentler مهربان
humane مهربان باشفقت
well disposed مهربان سرکیف
mellows دلپذیر مهربان
mellowing دلپذیر مهربان
mellowed دلپذیر مهربان
neighbourly مهربان معاشر
mellow دلپذیر مهربان
Mother Nature طبیعت مهربان
warmhearted مهربان مهربانی
softest مهربان نازک
placable مطبوع مهربان
clement رحیم مهربان
gracious مهربان دلپذیر
kinds غیرنقدی مهربان
kindest غیرنقدی مهربان
kind غیرنقدی مهربان
softer مهربان نازک
friendlies مهربان موافق
soft مهربان نازک
friendly مهربان موافق
friendliest مهربان موافق
friendlier مهربان موافق
well disoised خوش حالت مهربان
obliging حاضر خدمات مهربان
caring مهربان-خونگرم -دلسوز
to be kind to... مهربان بودن نسبت به ....
amiable مهربان دوست داشتنی
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
He is a man with a kind heart. قلب مهربان ورئوفی دارد
he was very kind indeed راستی چه اندازه مهربان بود
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
mean مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
He has a harsh exterior but a kind heart. ظاهرش خشن است ولی قلبش مهربان است
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
how kind he is چقدرمهربان است چه مهربان است
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
doubts شک داشتن
to have داشتن
have داشتن
having داشتن
to hold داشتن
relieving داشتن
owned داشتن
relieves داشتن
owning داشتن
relieve داشتن
to hold a meeting داشتن
own داشتن
to go hot تب داشتن
doubt شک داشتن
doubted شک داشتن
doubting شک داشتن
bears در بر داشتن
possess داشتن
intercommon داشتن
redolence بو داشتن
bear در بر داشتن
lackvt کم داشتن
monogyny داشتن یک زن
possessing داشتن
bears داشتن
lacks کم داشتن
lacked کم داشتن
bear داشتن
to be feverish تب داشتن
wanted کم داشتن
possesses داشتن
want کم داشتن
to possess داشتن
to have possession of داشتن
lack کم داشتن
to be in a f. تب داشتن
owns داشتن
to have f. تب داشتن
sends گسیل داشتن
loathed نفرت داشتن از
in a rush <idiom> عجله داشتن
send گسیل داشتن
loathes نفرت داشتن از
sends اعزام داشتن
loathe نفرت داشتن از
sending گسیل داشتن
protrude برامدگی داشتن
up to <idiom> بستگی داشتن به
sending ارسال داشتن
in a hurry <idiom> عجله داشتن
protruding برامدگی داشتن
sending اعزام داشتن
send اعزام داشتن
protrudes برامدگی داشتن
send ارسال داشتن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
protruded برامدگی داشتن
sends ارسال داشتن
lends معطوف داشتن
lend معطوف داشتن
espousing عقیده داشتن به
provides مقرر داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
espouses عقیده داشتن به
espoused عقیده داشتن به
reside اقامت داشتن
provide مقرر داشتن
correlate همبستگی داشتن
correlates همبستگی داشتن
correlating همبستگی داشتن
cherish گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
cherishes گرامی داشتن
cherishing گرامی داشتن
resided اقامت داشتن
apprehending بیم داشتن
apprehended بیم داشتن
apprehend بیم داشتن
withholds دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
in common <idiom> مسئولیت داشتن
espouse عقیده داشتن به
hunger اشتیاق داشتن
resides اقامت داشتن
apprehends بیم داشتن
withheld دریغ داشتن
withhold دریغ داشتن
liaising بستگی داشتن
possessing در تصرف داشتن
possesses در تصرف داشتن
possess در تصرف داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com