English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (2 milliseconds)
English Persian
parsonage قلمرو کشیش بخش
parsonages قلمرو کشیش بخش
Search result with all words
parish بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishes بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
Other Matches
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
territory قلمرو
circled قلمرو
circles قلمرو
circling قلمرو
milieu قلمرو
milieus قلمرو
circle قلمرو
territories قلمرو
orbits قلمرو
orbit قلمرو
shrievalty قلمرو
milieux قلمرو
orbited قلمرو
count palatine قلمرو
home range قلمرو
areas قلمرو
area قلمرو
domains قلمرو
domain قلمرو
kingdom قلمرو
dominion قلمرو
bourgeon قلمرو
realm قلمرو
spheres قلمرو
realms قلمرو
sphere قلمرو
zone قلمرو
zones قلمرو
priests کشیش
predicant کشیش
provost کشیش
priest کشیش
clerics کشیش
abbe کشیش
ecclesiastics کشیش
ecclesiastic کشیش
herdsmen کشیش
herdsman کشیش
hieratic کشیش
evengelist کشیش
provosts کشیش
churchmen کشیش
druids کشیش
clergyman کشیش
padre کشیش
padres کشیش
clergymen کشیش
druid کشیش
presbyterate کشیش
cleric کشیش
churchman کشیش
realm قلمرو سلطان
diocese قلمرو اسقف
duchy قلمرو دوک
duchies قلمرو دوک
popedom قلمرو پاپ
principalities قلمرو شاهزاده
dioceses قلمرو اسقف
queendom قلمرو ملکه
principality قلمرو شاهزاده
abbacy قلمرو راهب
scope قلمرو حوزه
archdeaconry قلمرو و سرشماس
realms قلمرو سلطان
satrapy قلمرو ساتراپ
pashalic قلمرو پاشا
sultanates قلمرو سلطان
sultanate قلمرو سلطان
knowledge domain قلمرو اگاهی
knowledge domain قلمرو دانش
lieutenancy قلمرو ستوانی
dukedoms قلمرو دوک
dukedom قلمرو دوک
jurisdication حق قضاوت قلمرو
regality سلطنت قلمرو
heathendom قلمرو کفار
viscounty قلمرو ویکنت
grand duchy قلمرو دوک
territory of state قلمرو دولت
subkingdom قلمرو تابعه
lama کشیش بودایی
primate کشیش ارشد
holy joe کشیش دهکده
hedge priest کشیش روستا
high priest کشیش اعظم
archpriest کشیش بزرگ
lay brother نیمچه کشیش
clerkly وابسته به کشیش
acolytes دستیار کشیش
vicar کشیش بخش
Reverend جناب کشیش
rectors کشیش بخش
rector کشیش بخش
presbyteries خانه کشیش
presbytery خانه کشیش
shaveling سرتراشیده کشیش
sacerdotalism کشیش مابی
priesthood کشیش بودن
priesthood مقام کشیش
residentiary کشیش مقیم
sacerdocy کشیش منشی
right reverend جناب کشیش
vicars کشیش بخش
officiant کشیش سرپرست
lamas کشیش بودایی
parsons کشیش بخش
priestliness کشیش مابی
parson کشیش بخش
priestlike کشیش وار
priestcraft کشیش بازی
presbyterial وابسته به کشیش ها
acolyte دستیار کشیش
khanate قلمرو حکومت خان
kaiserdom قلمرو حکومت قیصر
diocesan وابسته به قلمرو اسقف
barony ملک یا قلمرو بارون
palatinate ناحیه قلمرو کنت
seigneury قلمرو حکومت لرد
prelature قلمرو اسقف اعظم
purview قلمرو اجراء چشم رس
title of territory مالکیت قلمرو کشور
bailiwick ناحیه قلمرو مامور
archbishopric مقام یا قلمرو اسقف
monseigneur مسیو کشیش کاتولیک
prsbytery محل جلوس کشیش
presbyter کشیش سرپرست کلیسا
Imhotep کشیش [دربار مصر]
pardoner کشیش امرزنده گناه
rectrix بانوی کشیش بخش
officiating priest کشیش پیش نماز
pontiffs کشیش بزرگ پاپ
divines کشیش استنباط کردن
papa پاپ کشیش ناحیه
divined کشیش استنباط کردن
divine کشیش استنباط کردن
papas پاپ کشیش ناحیه
cassocks خرقه پوش کشیش
curate معاون کشیش بخش
curates معاون کشیش بخش
rectory خانه کشیش بخش
ministers وزیر مختار کشیش .
minister وزیر مختار کشیش .
divining کشیش استنباط کردن
cassock خرقه پوش کشیش
lamaistic وابسته به کشیش بودایی
pontiff کشیش بزرگ پاپ
chancel جای مخصوص کشیش
chancels جای مخصوص کشیش
rectories خانه کشیش بخش
kirkman عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
sovereignty اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
in claisum دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
archdiocese قلمرو مذهبی اسقف اعظم
archduchy قلمرو و حکومت دوک بزرگ
manses محل سکنی خانه کشیش
manse محل سکنی خانه کشیش
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
curacies معاونت کشیش بخش یادهستان
curacy معاونت کشیش بخش یادهستان
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
seigniory قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
dominion قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
zucchetto شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
tunicle لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
extraterritorial واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
thaneship قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
the sovereign پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
parish قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parishes قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
shaman کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
priestcraft دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
vicariate قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
lavabo ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
deacon خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
reporting by axception گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
sheikdom شیخ نشین قلمرو شیخ
sheikhdom شیخ نشین قلمرو شیخ
pastorally چوپان وار کشیش وار
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com