Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
mezzotint	قلم زنی بطورسایه روشن
mezzotinto	قلم زنی بطورسایه روشن
Other Matches
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylit	روز روشن روشن کردن
daylight	روز روشن روشن کردن
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
sets	روشن
nitid	روشن
fogless	روشن
eyebright	روشن
explicit	روشن
cleaners	روشن
clean-cut	روشن
setting up	روشن
clean cut	روشن
express	روشن
expressed	روشن
set	روشن
elucidating	روشن
expressing	روشن
expresses	روشن
perspicuous	روشن
vivid	روشن
in a good light	روشن
brightest	روشن
brighter	روشن
bright	روشن
light	روشن
definite	روشن
lighted	روشن
lightest	روشن
furbisher	روشن گر
litten	روشن
luculent	روشن
on	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
unequivocal	روشن
clear-cut	روشن
shrillest	روشن
on/off	روشن
diaphanous	روشن
clearer	روشن
eidetic	روشن
clear	روشن
transparently	روشن
notable <adj.>	روشن
explicit <adj.>	روشن
distinct <adj.>	روشن
lucid	روشن
clear cut	روشن
unequivocally	روشن
transparent	روشن
alight	روشن
clearest	روشن
legible	روشن
cloudless	روشن
moonlit	روشن
shriller	روشن
elucidate	روشن
sunny	روشن
elucidated	روشن
sunniest	روشن
elucidates	روشن
sunnier	روشن
sharp cut	روشن
alighted	روشن
clears	روشن
alighting	روشن
shrill	روشن
alights	روشن
bertha	درخشان روشن
luminaries	جسم روشن
enlightenment	روشن فکری
broad day light	روز روشن
bright red	قرمز روشن
liberally	با فکر روشن
luminary	جسم روشن
illumination	روشن سازی
clairvoyance	روشن بینی
illuminations	روشن سازی
brightening	روشن کردن
brightened	روشن کردن
brighten	روشن کردن
kindles	روشن شدن
kindled	روشن شدن
kindle	روشن شدن
igniting	روشن کردن
ignites	روشن کردن
ignited	روشن کردن
ignite	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
enlightening	روشن فکرکردن
enlighten	روشن فکرکردن
brightens	روشن کردن
Paleblue <adj.> <noun>	آبی روشن
elucidate	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
refresh	روشن کردن
twilight	صبح روشن
twilight	تاریک و روشن
twilight	تاریک روشن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
mauve	ارغوانی روشن
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
elucidating	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
elucidated	روشن کردن
refreshes	روشن کردن
to switch on	روشن کردن
to shed light on	روشن کردن
to fire up	روشن کردن
to come to light	روشن شدن
to clear up	روشن کردن
to bring tl light	روشن کردن
to brighten up	روشن شدن
saturated colour	رنگهای روشن
relume	روشن کردن
power up	روشن کردن
power on	روشن کردن
picturesquely	بطور روشن
pick wickian	روشن بین
phanerogamous	روشن زاد
traffic signal	نشانه روشن
transparent color	رنگ روشن
transpicuous	روشن اشکار
yin yang	تیره و روشن
light <adj.>	رنگ روشن
In broad daylight.	درروز روشن
unambiguous	واضح روشن
turn on	روشن کردن
phanerogamic	روشن زاد
pervious	روشن بین
perspicuously	بطور روشن
illume	روشن کردن
head work	فکر روشن
half tone	سایه روشن
full orbed	تمام روشن
fire up	روشن کردن
emblaze	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
eidetic memory	یاد روشن
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
clear varnish	لاک روشن
clear sightedness	روشن بینی
clear sighted	روشن بین
burn in	ازمایش روشن
illuminant	روشن کننده
illuminative	روشن کننده
illuminator	روشن کننده
perspicuity	روشن بینی
penumbra	سایه روشن
paris blue	جوهرابی روشن
pale varnish	لاک روشن
nacarat	قرمز روشن
lumine	روشن کردن
lucent	روشن وشفاف
lightsome	برنگ روشن
lightsome	سبک روشن
lightish	نسبتا روشن
light and shade	سایه روشن
keen sighted	روشن بین
jacinthe	نارنجی روشن
irradiative	روشن سازنده
broad minded	روشن فکر
clear	: روشن کردن
illuminating	روشن ساختن
second sight	روشن بینی
clearest	روشن زدودن
illuminate	روشن کردن
clears	روشن زدودن
inexplicable	روشن نکردنی
luminescence	روشن تابی
illuminating	روشن کردن
fireball	شهاب روشن
limpid	روشن خالص
illumine	روشن کردن
tones	سایه روشن
picture	روشن ساختن
illumined	روشن کردن
illuminate	روشن فکر
clearest	: روشن کردن
illuminates	روشن فکر
illuminates	روشن کردن
illuminate	روشن ساختن
illuminates	روشن ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com