Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
mesa
قله پهنی که دارای شیب تندی است
Other Matches
flatness
پهنی
plops
صدای چیز پهنی که برروی اب بیفتد
plopped
صدای چیز پهنی که برروی اب بیفتد
plop
صدای چیز پهنی که برروی اب بیفتد
bertha
یقه پهنی که روی لباس میدوزند
plopping
صدای چیز پهنی که برروی اب بیفتد
crosse
چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
boulevards
خیابان پهنی که دراطراف ان درخت باشد بولوارد
boulevard
خیابان پهنی که دراطراف ان درخت باشد بولوارد
previousness
تندی
tartly
به تندی
pungency
تندی
mordacity
تندی
bitterness
تندی
speed
تندی
abruptly
به تندی
rashness
تندی
rabidness
تندی
quickness of temper
تندی
quickness
تندی
quick temper
تندی
protervity
تندی
harsh usage
تندی
kicking
تندی
wildly
به تندی
precipitousness
تندی
sternly
تندی
rigours
تندی
suddenness
تندی
velocity
تندی
velocities
تندی
swiftness
تندی
kick
تندی
inflammability
تندی
kicked
تندی
rigour
تندی
rigors
تندی
rapidity
تندی
huffishly
به تندی
huffishness
تندی
impetuousness
تندی
kicks
تندی
incautiousness
تندی
violence
تندی
angularity
تندی
acidly
به تندی
accelerative
تندی
brusqueness
تندی
abruptness
تندی
sourly
به تندی
sour temper
تندی
briskness
تندی
brusqurie
تندی
acidness
تندی
acrasy
تندی
astingency
تندی
steepness
تندی
sternness
تندی
acrimoniousness
تندی
acrimoniously
به تندی
acridly
به تندی
acridness
تندی
acridfty
تندی
tempest
تندی
causticity
تندی
celerity
تندی
fleetness
تندی
speeds
تندی
speeding
تندی
rigor
تندی
fieriness
تندی
choler
تندی
acrimony
تندی
tartness
تندی
crustiness
تندی
tempests
تندی
acerbity
تندی
to tone down
از تندی
vehemence
تندی
keenness
تندی
rapidness
تندی
wildness
تندی
easiness
[quickness]
تندی
alacrity
[speed]
تندی
inconsiderateness
تندی
fastness
تندی
fastnesses
تندی
speed of action
تندی
speediness
تندی
passionateness
تندی
fires
تندی
fired
تندی
promptitude
تندی
fire
تندی
acceleration
تندی
nippiness
تندی
promptness
تندی
heat
تندی خشم
roughness
تندی ناهمواری
heats
تندی خشم
nippiness
درجه تندی
instantaneous speed
تندی لحظهای
ginger
تندی حرارت
rapidity
درجه تندی
velocity of advance
تندی پیشرفت
speed of action
درجه تندی
swiftness
درجه تندی
quickness
درجه تندی
speediness
درجه تندی
promptness
درجه تندی
radial velocity
تندی شعاعی
speed indicator
تندی نما
most probable speed
محتملترین تندی
promptitude
درجه تندی
speed
درجه تندی
speeds
درجه تندی
petulance
تندی گستاخی
speeding
درجه تندی
virulence
تلخی تندی
rapidness
درجه تندی
irritably
ازروی تندی
with rapidity
تندی سرعت
pace
شیوه تندی
irefully
ازروی تندی
peak speed
بیشترین تندی
easiness
[quickness]
درجه تندی
bad blood
تلخی تندی
mean velocity
تندی میانگین
speedometer
تندی نما
speedometers
تندی نما
permissible velocity
تندی مجاز
let out
تندی کردن
paced
شیوه تندی
celerity
درجه تندی
discourtesy
خشونت تندی
angular velocity
تندی زاویهای
headiness
تندی گیرندگی
instantaneous speed
تندی انی
velocity
درجه تندی
petulancy
تندی گستاخی
fleetness
درجه تندی
impetuosity
تندی حرارت
alacrity
[speed]
درجه تندی
paces
شیوه تندی
rate of rise of water level
تندی بالا امدن اب
petulantly
ازروی تندی یا کج خلقی
rates
تندی سرعت عوارض
rate
تندی سرعت عوارض
velocity
تندی برحسب زمان
velocities
تندی برحسب زمان
It was raining fast.
باران تندی می آمد
impetuosity of youth
تندی یا غرور جوانی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
design speed
سرعت مشخصه تندی پایه
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
at full speed
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
To be short tempered with someone.
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
rate of sideslip
همنه تندی در امتداد محورعرضی
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
She swerved sharply to avoid hitting a dog.
او
[زن]
ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
to pace the web
پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
escarpment
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpments
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
ke lighning
به تندی برق بسرعت برق
pentadactyl
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
i ran as quick as i could
هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
with lightning speed
مانند برق به تندی برق بسرعت برق
at railway speed
با تندی راه اهن بسرعت راه اهن
odoriferous
دارای بو
iodic
دارای ید
three legged
دارای سه پا
three-legged
دارای سه پا
trilinear
دارای سه خط
glochidiate
دارای مو
fraught with
دارای
bilabiate
دارای دو لب
footy
دارای پا
accentual
دارای تاکید
amphibolic
دارای دو معنی
vagile
دارای تحرک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com