English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
r.s.c قوانین مربوط به دادگاه یادیوان عالی معادل supremecourt of rules
Other Matches
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
superior court دادگاه عالی
general court martial دادگاه عالی نظامی
reversal نقض رای در دادگاه عالی
star chamber دادگاه عالی مدنی وجنایی
reversals نقض رای در دادگاه عالی
courts of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
quashing نقض رای در دادگاه عالی
hight disciplinary court of judges دادگاه عالی انتظامی قضات
mandamus حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی
company law قوانین مربوط به شرکتها
general ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
generals ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
adjective laws قوانین مربوط باصول محاکمات
coastel low قوانین مربوط به ابهای ساحلی
littoral law قوانین مربوط به ابهای ساحلی
procedendo حکم ارجاع مجدد دعوی از محکم عالی به دادگاه تالی
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
formats قوانین مربوط به ذخیره سازی یا ارسال داده
format قوانین مربوط به ذخیره سازی یا ارسال داده
sanhedrim سهندرین :دادگاه وشورای عالی بنی اسرائیل دراورشلیم درزمانهای پیشین
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
riparian law قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
try by martial law به وسیله دادگاه نظامی محاکمه شدن طبق قوانین زمان جنگ محاکمه شدن
Roman law مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
conflict of lows در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
articles of war قوانین جنگی قوانین داد رسی نظامی
twelve tables الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
advanced level پایه مهارت عالی در سطح عالی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
on an even keel <idiom> به ترتیب عالی یا محیطی عالی
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
regulations قوانین
pandect قوانین
rules of chess قوانین شطرنج
promulgation of the laws انتشار قوانین
murphy's laws قوانین مورفی
rules of the roads قوانین راه
radiation laws قوانین تابش
rules of the roads قوانین دریانوردی
remedial statutes قوانین اصلاحی
succession law قوانین وراثت
permissive legislation قوانین مخیره
statue law قانون یا قوانین
written laws قوانین مدون
zipf's laws قوانین زیف
rules committee کمیته قوانین
rules of engagement قوانین درگیری
mendelian laws قوانین مندل
codification تدوین قوانین
hovering acts قوانین ضد قاچاق
hague rules قوانین لاهه
gas laws قوانین گازها
forest laws قوانین جنگل
explanation of laws شرح قوانین
code مجموعه قوانین
codification وضع قوانین
doctorine قوانین اصلی
gunnery قوانین تیراندازی
conflict of lows تعارض قوانین
conflict of laws تعارض قوانین
competition rules قوانین رقابت
company law قوانین شرکت
administrative law قوانین اداری
admiralty law قوانین دریایی
codex مجموعه قوانین
infraction of rules نقض قوانین
inland rules قوانین داخلی
kepler's laws قوانین کپلر
kepler laws قوانین کپلر
labor laws قوانین کار
newton's laws of motion قوانین نیوتون
joule's laws قوانین ژول
interpertation of laws تفسیر قوانین
maritime law قوانین دریایی
statute book قوانین موضوعه
korte's laws قوانین کرت
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
codification جمع وتدوین قوانین
punitive article قوانین جزایی ارتش
child labor laws قوانین کار کودکان
newton's laws of motion قوانین حرکت نیوتون
newton's laws of motion قوانین حرکت نیوتن
physical که قوانین نرخ بیت
codification گرد اوری قوانین
military justice قوانین جزایی ارتش
sanctioned laws قوانین یا مقررات مصوبه
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
s factor ضریب اس در قوانین تیرتوپخانه
laws versus tendencies قوانین در مقابل تمایلات
gunnery قوانین تیر توپخانه
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
under these rules بموجب این قوانین
ntamount معادل
equivalents معادل
tantamount معادل
equivalent معادل
equipollent معادل
De Morgan's laws قوانین دومورگان [ریاضی] [منطق]
valid درست , طبق مجموعهای قوانین
copyrights محدود شده با قوانین کپی
De Morgan's laws قوانین دومورگان [ریاضی] [منطق]
provision قوانین سورسات رساندن مقررداشتن
grammar قوانین استفاده صحیح از زمان
messages قوانین از پیش تعریف شده که کد
message قوانین از پیش تعریف شده که کد
encodes اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
copyright محدود شده با قوانین کپی
encode اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
laws of motion of capitalism قوانین حرکت سرمایه داری
grammars قوانین استفاده صحیح از زمان
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
counterclaim معادل set-off
redemption معادل ransom
grade equivalent معادل کلاسی
menace معادل blackmail
order of the day معادل agenda
menaced معادل blackmail
menaces معادل blackmail
assessor معادل assesor
expilation معادل robbery
kilos معادل هزار
b معادل با بایتها
date labourer معادل daysman
parity معادل بودن
egalitaire معادل equalitarianism
deception معادل cheat
deceptions معادل cheat
equivalence gate دریچه معادل
equivalent area سطح معادل
equivalent circuit مدار معادل
equivalent service rounds گلوله معادل
equivalent weight وزن معادل
kilo معادل هزار
equalize معادل کردن .
reformists معادل reformer
reformist معادل reformer
modify معادل adapt
modifies معادل adapt
equivalence معادل بودن
reinsurance معادل re-assurance
t equivalent circuit مدار معادل " T "
equalised معادل کردن .
equalises معادل کردن .
equalising معادل کردن .
equalized معادل کردن .
equalizes معادل کردن .
equalizing معادل کردن .
memorial معادل memorandum
memorials معادل memorandum
modifying معادل adapt
equal دقیقاگ معادل
ration in kind معادل جیره
equals دقیقاگ معادل
equalling دقیقاگ معادل
equalled دقیقاگ معادل
equaling دقیقاگ معادل
equaled دقیقاگ معادل
writing obligatory معادل bond
conforming کار کردن مط ابق با مجموعهای قوانین
conforms کار کردن مط ابق با مجموعهای قوانین
draconian قوانین حقوقی سخت وبی رحمانه
leges صورت جمع کلمه lexبمعنی قوانین
conformed کار کردن مط ابق با مجموعهای قوانین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com