Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
tinned
قوطی کرده
Search result with all words
springer
قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
Other Matches
can
قوطی قوطی کنسرو
canning
قوطی قوطی کنسرو
cans
قوطی قوطی کنسرو
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
box magazine
قوطی خشاب خشاب قوطی شکل
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
canister
قوطی
six-pack
شش قوطی
packets
قوطی
canisters
قوطی
canning
قوطی
can
قوطی
cans
قوطی
packet
قوطی
six-packs
شش قوطی
boxes
قوطی
box
قوطی
tins
قوطی
tin
قوطی
tinned
توی قوطی
can opener
در قوطی باز کن
can-opener
در قوطی باز کن
accumulator box
قوطی اکولاموتور
can-openers
در قوطی باز کن
gasoline can
قوطی بنزین
match box
قوطی کبریت
tincan
قوطی حلبی
matchboxes
قوطی کبریت
box camera
دوربین قوطی
cigarette case
قوطی سیگارت
box cameras
دوربین قوطی
box of matches
قوطی کبریت
cigar case
قوطی سیگار
can
قوطی حلبی
snuffbox
قوطی انفیه
canning
قوطی حلبی
cans
قوطی حلبی
snuff box
قوطی انفیه
canisters
قوطی خرج
canister
قوطی خرج
spice box
قوطی ادویه
jewel case
قوطی جواهر
springer
قوطی قر شده
pouncet box
قوطی محتوی گردخوشبو
canister
[قوطی کوچک دردار]
box trail
سهم قوطی شکل
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
pouncet box
قوطی عطر پاش
pill box
قوطی گردونه کوچک
fly book
قوطی مگس ساختگی
package
قوطی بسته بندی کردن
packaged
قوطی بسته بندی کردن
Find demolition charges to
قوطی مواد منفجره همه منظوره
packages
قوطی بسته بندی کردن
tin opener
[British]
قوطی بازکن
[آشپزی]
[ابزارآلات]
can opener
[American]
قوطی بازکن
[آشپزی]
[ابزارآلات]
all purpose canister
قوطی مواد منفجره همه منظوره
locket
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
lockets
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
capped
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
cap
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
vasculum
کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
vanity boxŠcaseŠor bag
قوطی یاکیف کوچکی که دارای اینه واسباب پودرزنی باشد
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
demolition block
مجموعه خرج منفجره قوطی خرج
souffles
پف کرده
beastby
کرده
soufflTs
پف کرده
bloat
پف کرده
bouffant
پف کرده
souffle
پف کرده
unconsciously
غش کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
gelid
یخ کرده
off the trail
پی گم کرده
infusion
دم کرده
infusions
دم کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
unconscious
غش کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
puff pastry
پف کرده
it is very easily done
کرده میشود
inwrought
از تو کار کرده
intumescent
اماس کرده
intumescent
باد کرده
distent
ورم کرده
iced ppa
خنک کرده
self taught
تحصیل کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
overage
کم رشد کرده
risen
طلوع کرده
educated
تحصیل کرده
let it be done
کرده شود
nodular
ورم کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
rooted
ریشه کرده
sweated
عرق کرده
mistaken
اشتباه کرده
sawn
اره کرده
grown
رشد کرده
clarified
صاف کرده
beheld
مشاهده کرده
iced
خنک کرده
pulled
خشک کرده
strained
صاف کرده
smoothfaced
صاف کرده
they have done their work
را کرده اند
enrooted
ریشه کرده
blubbery
ورم کرده
tumid
اماس کرده
ventricular
باد کرده
warm infusion
چیز دم کرده
airless
گرفته یا دم کرده
in flower
شکوفه کرده
farcie
دلمه کرده
deep rooted
ریشه کرده
wedded
ازدواج کرده
billowy
باد کرده
farci
دلمه کرده
testate
وصیت کرده
ghi
کره اب کرده
ghee
کره اب کرده
fucate
رنگ کرده
fubsy
قوز کرده
fretty
اماس کرده
fecit
درست کرده
farthingale
دامن پف کرده
baggily
بطورباد کرده
bendon
نیت کرده
restrained
لگام کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
bunged up
باد کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
shot
اصابت کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
indrawn
جذب کرده
deep-rooted
ریشه کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
began
شروع کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
gets
کسب کرده
hidden
پنهان کرده
fried
سرخ کرده
tumescent
ورم کرده
full grown
رشدکامل کرده
full-grown
رشدکامل کرده
get
کسب کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
decorated
زینت کرده
shots
اصابت کرده
blown
ورم کرده
knotted
ازدحام کرده
painted
رنگ کرده
purified
پاک کرده
grown-up
رشد کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
getting
کسب کرده
refined
تمیز کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
picked
پاک کرده
chose
انتخاب کرده
whey
شیرچرخ کرده
protuberant
باد کرده
begotten
تولید کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
swollen
ورم کرده
swollen
اماس کرده
fled
فرار کرده
grown-ups
رشد کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
carpeted
فرش کرده
unruffled
ارام کرده
inveterate
ریشه کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
dried fruit
میوه خشک کرده
turgescent
باد کرده پرطمطراق
shaveling
ادم اصلاح کرده
married
عروسی کرده متاهل
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
they are on strike
اعتصاب کرده اند
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
stum
اب انگورتازه درخم کرده
grenadine
مرغ دلمه کرده
trigmous
سه بار عروسی کرده
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
the tribes are all up
طغیان کرده اند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com