Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (5 milliseconds)
English
Persian
virility
قوه مردی نیرومندی
Other Matches
wirility
مردی رجولیت قوه مردی
strength
نیرومندی
strengths
نیرومندی
formidability
نیرومندی
intension
نیرومندی
pithiness
نیرومندی
intensity
نیرومندی
robustness
نیرومندی
response strength
نیرومندی پاسخ
habit strength
نیرومندی عادت
vigor
نیرومندی زور
potency
توانایی نیرومندی
assiciative strength
نیرومندی تداعی
vigour
نیرومندی زور
ego strength
نیرومندی خود
superego strength
نیرومندی فراخود
hardihood
سرسختی نیرومندی
effective reaction potential
حد موثر نیرومندی واکنش
effective habit strength
حد موثر نیرومندی عادت
DDT
حشرهکش نیرومندی به فرمول 3CHCCl
lyddite
ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسیدپیکریک میباشد
virility
مردی
man
مردی
mans
مردی
manhood
مردی
masculinity
مردی
penis
الت مردی
desexualize
از مردی افتادن
An old man.
پیر مردی.
membrum
الت مردی
penes
الت مردی
pintle
الت مردی
masculinity
حالت مردی
pudendal virile
اکت مردی
virile strength
قوت مردی
penises
الت مردی
unman
از مردی انداختن
unmanning
از مردی انداختن
unmans
از مردی انداختن
emasculate
از مردی انداختن
emasculating
از مردی انداختن
emasculates
از مردی انداختن
desex
از مردی افتادن
emasculated
از مردی انداختن
the man to whom you spoke
مردی که باوسخن گفتید
phallism
پرستش الت مردی
emasculatory
برنده نیروی مردی
emasculative
برنده نیروی مردی
enslaver
زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
I dare you tell her yourself .
اگر مردی خودت به او بگو؟
raftsman
مردی که الوار را بهم می چسباند
coiffure
مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures
مردی که سلمانی زنانه باشد
man millner
مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol
مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
he is a man of queer habits
مردی است دارای عادتهای غریب
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
grass widower
مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
co respondent
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
barmen
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barman
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
He has grown into a man .
برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com