English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
biquadratic قوه چهارم توان چهارم
Other Matches
quarter note نت یک چهارم
fourth چهارم
fourths چهارم
quarter یک چهارم
quadrature یک چهارم
three-quarters سه چهارم
three-quarter سه چهارم
quadrant یک چهارم
subdominant نت چهارم موسیقی
diatessaron فاصله یک چهارم
fourth dimension بعد چهارم
biquadrate قوه چهارم
airt یک چهارم وسعت
quarter-finals یک چهارم نهایی
quarter-final یک چهارم نهایی
quarter final یک چهارم نهایی
qyaternary دوران چهارم
pecks یک چهارم بوشل
pecking یک چهارم بوشل
pecked یک چهارم بوشل
peck یک چهارم بوشل
quater tone یک چهارم پرده
quarter of an hour یک چهارم سده
quarterfinal یک چهارم نهایی
quartern یک چهارم پوند
quartern یک چهارم پینت
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
center of quarter circles مرکز یک چهارم دایره ها
fourth estate رکن چهارم مشروطیت
dee حرف چهارم D نام
fourth generation computer کامپیوتر نسل چهارم
ring finger انگشت چهارم دست چپ
on the th prox در روز چهارم ماه اینده
quadrivium سال چهارم دوره لیسانس
d حرف چهارم الفبای انگلیسی
act ii Šscene iv پرده دوم مجلس چهارم
D, d (D's, d's) حرف چهارم الفبای انگلیسی
delta حرف چهارم زبان یونانی
deltas حرف چهارم زبان یونانی
X, x (X's, x's) حرف بیستو چهارم الفبای انگلیسی
April ماه چهارم سال فرنگی اوریل
quarterfinal دوره یک چهارم نهایی درمسابقات حذفی
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
fastigium راس قسمت فوقانی بطن چهارم
x حرف بیست و چهارم الفبای انگلیسی
deep sleep مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
cleanup توپزن چهارم که معمولا قوی است
quarterfinalist کسیکه در مسابقه یک چهارم نهایی شرکت میکند
quarter یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
Georgian architecture معماری جرجی [در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
milreis سکه زرپرتقال که 4 شیلینگ وپنج ویک چهارم پنس ارزش دارد
transport لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transports لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transporting لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transported لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
rood مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
quadrant ربع دایره یک چهارم طول قوس دایره
salor سالور [از قدیمی ترین ایل های ترکمن که به قرن چهارم هجری شمسی باز می گردند. عده ای هم در افغانستان زندگی می کنند. نگاره خاص فرش های آنها گل های هشت ضلعی است.]
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
eight bit system کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
rating توان نامی توان قدرت
ratings توان نامی توان قدرت
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
vim توان
p توان
exponent توان
potency توان
ambidextrous دو سو توان
throughput توان
ambidextral دو سو توان
vigour توان
oligotrophic کم توان
potential توان
exponents توان
capacitance توان
vigor توان
powers توان
low power توان کم
equipotent هم توان
powered توان
powering توان
isoelectric هم توان
high-powered پر توان
power توان
simple circuit مدار توان
electric power توان برقی
idle current wattmeter توان کورسنج
light output ratio توان نور
horse power توان موتور
power circuit مدار توان
inputted توان اولیه
power endurance توان استقامت
engine performance توان موتور
omnipotent همه توان
explosive power توان انفجاری
physical medicine طب توان بخشی
potency توان جنسی
output power توان خروجی
i. and evdevolution توان یابی
exponentiation به توان رساندن
engine rating توان موتور
dispersive power توان پاشندگی
potential energy نهان توان
i^ r loss اتلاف توان
idle power توان کور
heating power توان حرارتی
maximum available powere توان حداکثر
capacity range حیطه توان
circuit breaking capacity توان قطع
complex power توان مختلط
complex power توان موهومی
compression strength توان فشاری
discriminating power توان افتراق
interference power توان پارازیت
connected load توان اتصال
flexural strength توان خمشی
fluctuating power توان نوشی
constant power توان ثابت
instantaneous power توان لحظهای
microcomputer کامپیوتر کم توان
brake horsepower توان مفید
motor output توان موتور
biological potential توان زیستی
low power توان کوچک
h.p. توان اسب
wattles power توان کور
increase of output افزایش توان
dynomometer توان سنج
effective power توان موثر
out put توان دستگاهها
active power توان موثر
aerobic power توان هوازی
indicated horsepower توان فاهری
albedo توان بازتاب
apparent power توان فاهری
input power توان ورودی
cosine meter توان سنج
inputted توان ورودی
thermal power توان حرارتی
wattless power توان هرز
wattmeter توان سنج
rehabilitation توان بخشی
powers قوه یا توان
powers توان برقی
powers توان نیرو
powering قوه یا توان
pace حفظ توان
paced حفظ توان
purchasing power توان خرید
true power توان حقیقی
true power توان متوسط
true power توان واقعی
useful power توان مفید
vector power توان برداری
paces حفظ توان
powering توان برقی
powering توان نیرو
exponent توان [ریاضی]
throughput توان عملیاتی
perhaps توان بود
cubes توان سوم
cube توان سوم
power توان [ریاضی]
micro کامپیوتر کم توان
power output توان خروجی
powered قوه یا توان
powered توان برقی
powered توان نیرو
power قوه یا توان
power توان برقی
power توان نیرو
micros کامپیوتر کم توان
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
tensile strength توان کششی
horsepower توان اسب
power level indicator توان نما
power loss اتلاف توان
real power توان موثر
real power توان حقیقی
reactor output توان راکتور
reactive volt amperes توان هرز
reactive power توان راکتیو
reactive power توان واکنشی
recruitment توان گیری
reactive power توان هرز
rated output توان نامی
rating سنجش توان
ratings سنجش توان
puissance توان قدرت
received power توان دریافتی
resolution power توان تفکیک
power factor ضریب توان
constant power توان دائمی
sounp power توان صوتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com