Dictiornary-Farsi | قیاس یا شباهت استدلال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
parity of reasoning	قیاس یا شباهت استدلال


Other Matches

analogist	قیاس و استدلال کننده
simulacrum	شباهت ریایی شباهت تصنعی
analogies	شباهت
similarities	شباهت
similarity	شباهت
comparableness	شباهت
equality	شباهت
resemblance	شباهت
anomalous	بی شباهت
semblance	شباهت
analog	شباهت
unlike	بی شباهت
analogy	شباهت
likenesses	شباهت
hairiness	شباهت به مو
nighness	شباهت
nearness	شباهت
analogues	شباهت
analogue	شباهت
likeness	شباهت
simulacrum	شباهت وهمی
proportion	شباهت مقدار
semblable	شباهت شبیه
self identity	شباهت تام
verisimilitude	شباهت به واقعیت
not nearctic	هیچ شباهت
analogy	شباهت همانندی
homophyly	شباهت خانوادگی
resembles	شباهت داشتن
resembled	شباهت داشتن
atavism	شباهت به نیاکان
proportions	شباهت مقدار
atavistic	شباهت به نیاکان
mossiness	شباهت خزه
resembling	شباهت داشتن
resemble	شباهت داشتن
similitude	شباهت صورت
leafiness	شباهت برگ
analogies	شباهت همانندی
d. likeness	شباهت اندک
assonance	شباهت صدا
assimilatory	شباهت دهنده
homophyly	شباهت فامیلی
to look like	شباهت داشتن
apparence	شباهت طبیعی
frutescence	شباهت به گلبن
dissimilar	بی شباهت غیرمشابه
approximation	شباهت زیاد
propinquity	شباهت قرابت
approximations	شباهت زیاد
d. likeness	شباهت دور
abduction	قیاس
immensurable	بی قیاس
comparsion	قیاس
syllogism	قیاس
proportion	قیاس
spanless	بی قیاس
induction	قیاس
inductions	قیاس
deduction	قیاس
analogy	قیاس
analogically	به قیاس
immeasurable	بی قیاس
analogies	قیاس
proportions	قیاس
simulative	دارای شباهت فاهری
Be a dead ringer for someone <idiom>	شباهت زیاد دو نفر
to resemble somebody	شباهت به کسی داشتن
gauziness	شباهت به گارس یاتنزیب
enthymeme	قیاس اضماری
analogical	قابل قیاس
comparand	قیاس شونده
inductively	بطور قیاس
deductively	از راه قیاس
majorpremise	کبرای قیاس
extrapolation	قیاس گیری
analog	شی قابل قیاس
analogous	قابل قیاس
comparability	قابلیت قیاس
extrapolations	قیاس گیری
paralogism	قیاس نادرست
paralogism	قیاس کاذب
topology	قیاس بمکان
paradoxes	قیاس ضد و نقیض
postulate	قیاس منطقی
syllogism	قیاس منطقی
postulating	قیاس منطقی
analogize	قیاس کردن
parable	قیاس نمونه
parables	قیاس نمونه
postulated	قیاس منطقی
analogues	شی قابل قیاس
parity	قیاس مشابهت
paradox	قیاس ضد و نقیض
partisans of analogy	اهل قیاس
postulation	قیاس منطقی
syllogism	قیاس صوری
analogue	شی قابل قیاس
postulates	قیاس منطقی
assimilative	هم جنس شونده شباهت دار
proposition	مقصود قیاس منطقی
modus ponens	قیاس استثنایی [ریاضی]
chronometry	علم قیاس زمان
incomparable	غیر قابل قیاس
paralpgize	قیاس نادرست ساختن
noetic	ذهنی قیاس منطقی
priori	از راه قیاس قیاسی
inductions	قیاس کل از جزء استنتاج
induction	قیاس کل از جزء استنتاج
minor term	صغرای قیاس منطقی
lemma	صغرای قیاس منطقی
propositioned	مقصود قیاس منطقی
propositions	مقصود قیاس منطقی
propositioning	مقصود قیاس منطقی
ratiocination	استدلال
argument	استدلال
logic	استدلال
inferring one thing from another	استدلال
argumentation	استدلال
argumentum	استدلال
arguments	استدلال
reasoning	استدلال
You are sure a dead ringer for muy brother.	تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
gristliness	شباهت به نرمه استخوان حالت غضروفی
homomorphy	شباهت ساختمانی واساسی بین دو چیز
simulate	شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating	شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates	شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
extrapolate	قیاس کردن استقراء نمودن
paralogist	کسیکه قیاس نادرست میسازد
extrapolated	قیاس کردن استقراء نمودن
comparable	قابلیت مقایسه قیاس پذیر
lattice analogy	روش قیاس به تیر مشبک
extrapolates	قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolating	قیاس کردن استقراء نمودن
premise	صغری وکبرای قیاس منطقی
premisses	صغری وکبرای قیاس منطقی
elenchus	رد ازروی قیاس و صغری وکبری
premised	صغری وکبرای قیاس منطقی
stoicheiometry	فن قیاس اوزان اتمی عناصربایکدیگر
paralogism	استدلال غلط
argues	استدلال کردن
argue	استدلال کردن
thoughts	استدلال تفکر
reasons	استدلال کردن
arguing	استدلال کردن
reason	استدلال کردن
argued	استدلال کردن
reasoning test	ازمون استدلال
reasoning ability	توانایی استدلال
reasoner	استدلال کننده
ratiocinator	استدلال کننده
ratiocinate	استدلال کردن
proponents	استدلال کننده
proponent	استدلال کننده
thought	استدلال تفکر
syllogistic reasoning	استدلال قیاسی
idolism	استدلال غلط
discursively	ازروی استدلال
analogical reasoning	استدلال قیاسی
analogical reasoning	استدلال سنجشی
deductive reasoning	استدلال قیاسی
circular reasoning	استدلال دوری
idoliom	استدلال غلط
affective reasoning	استدلال عاطفی
inductive reasoning	استدلال استقرایی
adducible	قابل استدلال
paralogia	استدلال پریشی
acatalepsia	استدلال پریشی
logical reasoning	استدلال منطقی
dissimilate	ناجور و بی شباهت کردن سبب اختلاف شدن
postulating	قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates	قیاس منطقی کردن فرض نمودن
lemma	کبرای قیاس منطقی اصل موضوع
postulate	قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated	قیاس منطقی کردن فرض نمودن
dunces	استدلال کننده موشکاف
theorizing	استدلال نظری کردن
dunce	استدلال کننده موشکاف
a priori	استدلال پیش سوی
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
theorists	طرفدار استدلال نظری
theorist	طرفدار استدلال نظری
objection	مخالفت استدلال مخالف
objections	مخالفت استدلال مخالف
theorised	استدلال نظری کردن
theorizes	استدلال نظری کردن
notionalist	هواخواه استدلال نظری
theorized	استدلال نظری کردن
theorize	استدلال نظری کردن
theorising	استدلال نظری کردن
theorises	استدلال نظری کردن
me too	دارای شباهت تبلیغاتی نسبت برقیب سیاسی خود
middle term	قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
subcontrariety	رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
proved	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
arguing	دلیل اوردن استدلال کردن
argues	دلیل اوردن استدلال کردن